شهید مجتبی عظیمی در بخشی از وصیت نامه خود، پس از ذکر آیه ای از سوره فجر، چنین میگوید: اگر نعمت و مصبیت آمده برای این است که امتحان بشویم؛ انسان آمده مقام عبودیت را پیدا کند.
شهید فریبرز عظیمی فرزند محمد، متولد اردیبهشت 1343 در شهر کرمانشاه است. وی دارای دیپلم زبان بود و به زبان های انگلیسی، فرانسه و ایتالیایی آشنایی داشت. ایشان در مرداد ماه 1367 به شهادت رسید.
شهید علیرضا عظیمی فرزند محمد متولد سال 1338 در تهران است. وی صاحب دو فرزند بود که در سال 1359 در آبادان بر اثر اصابت گلوله به گلو، به درجه رفیع شهادت شد.
زندگی نامه شهید "صاحبعلی عظیمی" به نقل از خواهر و برادرانش
شهید صاحبعلی عظیمی فرزند ادریس متولد سال 1349 در آرمودداق شهرستان میانه است. وی محصل بود و در هشتم مرداد 1367 در شــلمچه بر اثر اصابت ترکش شربت شهادت را نوشید.
شهید محمد عظیم زادگان بیست و ششم بهمن 1340 در شهرســتان تهران چشم به جهان گشــود. پدرش ابوالقاسم، کارمند مخابرات بود و مادرش زهرا نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه بود. بیست و دوم بهمن 1357 در زادگاهش توسط عوامل رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله شهید شــد. مزار او در بهشت زهرای همان شهرستان واقع است.
وی در اردیبهشت 1339 متولد و در دو ماهگی یتیم شد و تحت سرپرستی برادر قرار گرفت. با عنوان پاسدار در بهمن 1357 بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
شهید قنبرعلی عطایی فر در نامه های خود خطاب به مادرشان همواره با دلتنگی سخن میگفتند. ایشان در بخشی در نامه خود به مادرشان چنین توصیف نموده اند: میان همه چیزهای زیبایی که اکنون در خاطرم میگذرد، چهره مهربان و گرامی شما بالاتر از همه قرار دارد.
وی در 12 خرداد 1339 در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. سطح تحصیلات وی دیپلم است. کارگر شــرکت تاسیساتي بود. 28 بهمن 1366 توســط گروه های ضدانقلاب بر اثر بمب گذاری شهید شــد. مزار او در امامزاده علی اکبر(ع) شهرستان شمیرانات واقع است.
وقتی متوجه شد مریضی آن سخت شد و به بیمارستان سرخ حصار بردند و مدت 40 روز در بیمارستان بود که مریضی آن ریه های آن چرک کرده بود و عاقبت چون می خواست به جبهه برود ما را راضی کرد و اعزام شد.
مادر از او می خواهم که غصه نخوری زیرا تو بودی که درس شهادت را به فرزنـــــــدت دادی و بدان که نزد حضرت زهرا رو سپید هستی زیرا چون فرزندت پسر زهرا و حسین زمان امام خمینی را یاری کرده است.
او را به نام شهید گمنام میخواستند تشیع کنند که موقع تشیع کردن برحسب اتفاق دایی و خاله او در آنجا بودند و در موقع تشییع کردن دو عکس از او گرفتند که این دو عکس بعد ا زچهل روز از شهادت او نشانگر این شد که او را شناسایی کنند.
این خاطره مربوط است به زمانی که شهر خرمشهر در دست عراقی ها بود و در محاصره آنان كه پدر شهيد رضا جعفري به ديدن فرزندش ميرود و داستان آن روز را بيان ميكند.
وقتی پای صحبت مادران شهدا مینشینی همان چند دقیقه اول میفهمی که جنس صبری که خداوند به آنها عطا کرده، متفاوت است با سایر کسانی که عزیزی را از دست دادهاند...