چه اسلحه بزرگی!!
به گزارش نوید شاهد خوزستان، در نبرد با دشمن بعثی، رزمندگان اسلام حتی در دوران اسارت نیز دست از آرمانهای خود برنداشتند و تعدادی از آن غیور مردان در اسارت بر اثر شکنجه، جراحت یا بیماری در اردوگاه های اسرای جنگی رژیم بعثی به شهادت رسیدند و مدال افتخار شهدای غریب اسارت تا ابد بر سینه آنها آویخته شد.
شهید «محمد فرخی راد» دهم ارديبهشت1331، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. ازدواج كرد و صاحب يك پسر و دو دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت و در كوشك به اسارت نيروهای عراقی در آمد. هفده ام مرداد 1363، در اردوگاه موصل عراق بر اثر شکنجه به شهادت رسيد.
دلنوشته «چه اسلحه بزرگی!!» به قلم علی ساقی که به یاد شهید غریب اسارت «محمد فرخیراد» نوشته است را بخوانید.
چه اسلحه بزرگی!!
سرباز عراقی اینقدر گشت و گشت و گشت تا دست آخر قلم رو پیدا کرد! چه جرم بزرگی؟! قلم داری؟؟
هم اردوگاهی ات میگفت قلم ات از دو بند انگشت فراتر نمیرفت... .
مگر دو بند انگشت قلم چه می کرد که جرم به این بزرگی محسوب می شد؟ اما نه؛
خب حق داشتند،
قلم سلاح تو بود!
از روزی که در طریق القدس و فتح بستان تا آخرین گلوله جنگیده بودی و دست آخر اسلحه ات رو زمین گذاشتی و اسیر شدی،
اسلحه دیگری دست گرفتی و این شد که عراقی ها هم حساس شده بودند. با همین یک قلم دو بند انگشتی چه اسیرانی رو که با سواد نکرده بودی، با همین قلم کوچک چه نهضتی كه به پا کردی!
نهضت سوادآموزی در اسارت!
گفته بودی وظیفه من درس دادنه؛
خانواده من در ایران حقوق آموزش و پرورش رو می گیرند، پس منم باید اینجا درس بدم، فرقی نمیکنه که کجا باشم!
دست آخر،
خدا دید تو لایق معلم ماندنی!
پس به تو درجه معلم همیشگی را داد،
شدی معلم همه نسل ها،
شدی معلم امروز ما،
معلم شهید!
آن شب،
میان آن تاریکی محض!
بین پتو پیچیده شده بودی... !
سرباز عراقی کجا فکرش را می کرد،
این ستاره آسمانی را که به خاک میسپارد را امروز چراغ راه ما شود؟
کجا فکرش را می کرد اصلا چهل و چند سال بعد!
ما تو را بشناسیم،
دانه دانه استخوان هایت را سرمه چشم کنیم... !
راستی؟!
خوش به حال خاک که چون تو آسمانی را در دل خود دارد... .
معلم شهید غریب اسارت: محمد فرخی راد
شهادت: اردوگاه اسارت الأنبار(عنبر)،عراق
به جرم تدریس و سواد آموزی به اسرا