شهید غریب گمنام
به گزارش نوید شاهد خوزستان، پنجشنبه ها عصر حال و هوایت عوض می شود. اصلا" کل هفته منتظر عصر پنجشنبه ها هستی که به گلزار شهدا بروی و بر روی قبور شهدا فاتحه ایی بخوانی با کمی تامل به اسامی، محل شهادت، سن و سال این شهدا نگاه می کنی و آرام اشک می ریزی.
آرامتر که شدی می روی کنار قبور شهدای گمنام، بر روی این مزارها هیچ نام و نشانی نیست. کنارشان می نشینی، فاتحه می خوانی و آرامتر از قبل می شوی. آنجاست که یاد مفقودالاثرها می افتی شهدایی که نه مزاری دارند و نه اسم و نشانی و برای آنها هم فاتحه می خوانی و آرامتر از قبل می شوی.
امروز در بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان جلسه ایی با عنوان شهدای غریب اسارت برگزار شد. روایت شهدای غریب اسارت، روایتی از عاشقانی گمنام است که به اسارت درآمده و غريبانه در خاک دشمن شهید شدهاند.
دکتر محمدرضا مروانی که خود از اسرای هشت سال جنگ تحمیلی بود و طعم تلخ اسارت را سالها در جوانی چشیده بود به یاد دوستان شهیدش در اسارت افتاد و روایتی تلخ از شهید غریب گمنامی را برایمان اینگونه بیان کرد:
شهید غریب گمنام
«تاریخ اسارت 18 یا 21 بهمن
تاریخ شهادت اواخر اسفند 1361
مدتی در بیمارستان تموز که در پایگاه هوایی رژیم بعث قرار داشت بستری بودم .
کنار تختم جوانی مجروح بستری بود که از پشت سر با اصابت تیر یا ترکش مجروح شده بود. جوان مجروح بر اثر این حراحت به حافظه خود را از دست داده بود و هیچ نام و نشانی از او ندانشتیم. مدتی که کنار من بستری بود چون نمی توانست غذا بخورد، فقط سرم به او وصل بود و وضعیت مزاجی خوبی نداشت.
هر روز ضعیف تر و لاغرتر می شد و هر روز می بایست او را پانسمان می کردند اما یک حاج مهدی احمدی نامی بود که داوطلبانه او را تمیز و نظافت می کرد.
مدتی که در کنار جوان مجروح بودم فقط ذکر شریف (ایاک نعبد و ایاک نستعین ) و همچنین مصراع( رو به خدا می رویم) را تکرار می کرد تا اینکه پس از گذشت حدود 40 روز در اواخر اسفند سال 1361 در حالی که از بدن او تنها پوست و استخوانی باقی مانده بود به شهادت رسید و برای همیشه گمنام و نام آور باقی ماند و پیکر مطهرش در همان عراق مدفون گردید و در بین ما اسرا به شهید غریب گمنام شهرت گرفت. روحش شاد»
امروز با شنیدن این روایت از شهید به شهید گمنام و بعد به مفقودالاثر و اینک به شهدای غریب اسارت رسیدم که چه غریبانه بی نام و نشان دور از خاک وطن در اسارت و غربت به شهادت رسیدند و در خاک دیگر مدفون شدند بدون هیج نام و نشانی و اثری. برای آنها نیز فاتحه ای خواندم و چه حس خوبی بود.