روایت یک نامه/توصیف مقاومت اسطوره ای مردم دزفول
به گزارش نوید شاهد خوزستان، مریم کاظمزاده در سال ۱۳۳۵ در شیراز متولد می شود. او فرزند یک خانواده سرشناس است که تحصیلات عالیهاش را در انگلستان به پایان می رساند. کاظمزاده، اولین عکاس زن جنگ تحمیلی است که مهرماه سال ۵۹ به مناطق جنگی اعزام و خاطرات بسیاری از حضور رزمندگان و فرماندهان در مناطق جنگی ثبت می کند.
حضور او در کردستان و همراهی با شهید مصطفی چمران، عکسهای زیادی از آن دوران بهیادگار گذاشته است که بخشی از آنها در کتاب «عکاسان جنگ» توسط بنیاد روایت فتح به چاپ رسیده است.
شهادت سر پل ذهاب
«مریم کاظم زاده» همسر «سردار شهید اصغر وصالی» فرمانده گروه دستمال سرخ ها در غرب است. کاظمزاده و وصالی اواخر شهریور ۱۳۵۸ عقد می کنند و اوایل مهرماه به همراه گردان پنجم سپاه پادگان ولیعصر(عج) که فرماندهیاش را وصالی برعهده دارد، به مهاباد می روند تا اولین سفر مشترک زندگیشان را در یک منطقه جنگی بگذرد.
مرحوم کاظم زاده و همسرش سردار شهید اصغر وصالی
پس از شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، زندگی این زوج بار دیگر با مقاومت گره می خورد. این بار هم خانم خبرنگار همراه همسر رزمندهاش به سرپل ذهاب می رود اما طولی نمی کشد که در ۲۸ آبان ۱۳۵۹ اصغر وصالی در تنگه حاجیان گیلانغرب به شهادت می رسد.
کاظم زاده خبرنگار صحنه های سخت و تکان دهنده جنگ
کاظم زاده بعد از شهادت وصالی، با یک جانباز هفتاد درصد ازدواج می کند و اوج ایثار و از خودگذشتگی اش را نشان می هد. وی یک خبرنگار و عکاس فعال در دوران دفاع مقدس در روزنامه کیهان هم بود. نه از آن خبرنگارانی که از پشت میزهایشان در تحریریه تکان نمی خورند و خوراکشان اخبار آماده ای است که دیگران تهیه و تولید کرده اند.
او با اینکه یک زن بود، در قلب حادثه های سخت و تکان دهنده و دهشتناک جنگ و دفاع مقدس، چه در پشت جبهه و چه در خط مقدم بخصوص در غرب کشور حضور فعالی داشت و گزارش های دست اول او از جنگ که در روزنامه کیهان چاپ می شد، گاه از اخبار صداوسیما هم زودتر و دقیق تر و کامل تر بود. این بانوی مجاهد سرانجام در خرداد ماه ۱۴۰۱ دارفانی را وداع گفت.
ماجرای یک نامه
شبی از شبهای بهار سال 1360 است که زیبا(زهرا) پورشرفی، دختر شانزده ساله دزفولی، در یک برنامه ی تلویزیونی، با خانم مریم کاظم زاده آشنا می شود و محو سخنان او درباره زندگی اش با شهید وصالی و حضورش به عنوان عکاس و خبرنگار در میدان های جنگ می شود.
زهرا که یک دختر انقلابی و مذهبی فعال و به قول امروزی ها جهادی است و حضور در فعالیت های پشت جبهه او را اقناع نمی کند و علاقه ی شدیدی برای حضور در جبهه دارد، خانم کاظم زاده را بهترین گزینه برای مشورت و راهنمایی می بیند تا توسط او راهی برای حضور در جبهه های نبرد پیدا کند.
لذا کاغذی برمی دارد و به آدرس همان برنامه ی تلویزیونی نامه ای می نویسد و در آن نامه از خانم کاظم زاده دو درخواست را مطرح می کند. یکی اینکه می خواهد که از سبک زندگی او با شهید وصالی بیشتر بداند و دیگر اینکه چطور می تواند با اینکه یک دختر نوجوان است، راهی جبهه های نبرد شود؟
از زبان اولین خبرنگار زن دفاع مقدس
زهرا ، در کمال شگفتی و ناباوری پس از چند هفته پاسخ نامه اش را دریافت می کند که در بخشی از این نامه سرکار خانم کاظم زاده به قهرمانی ها و صبوری ها و شگفتی آفرینی های مردم دزفول به زیبایی اشاره کرده است.
کاظم زاده در بخشی از این نامه می نویسد:
«تو در جبهه ای هستی که سربازانش مقاوم ترین و استوارترین سربازان الله هستند. خواهر عزیز! جایی که من هستم، جایی که سربازان خط مقدم جبهه هستند، از موشک سه متری و ۹ متری خبری نیست. جایی که من هستم لااقل از کشتار طفلان شیرخوار خبری نیست، چون طفلی در آنجا نیست.
اما خواهر! شهرتو جایی است که گورستانش با مردمان شهر آباد گشته! جایی است که کودکان شیرخوار را از گهواره بلند می کنند و به خاک می سپارند. جای است که مادران در حال شیردادن به اطفال خود شهید می شوند. جایی است که امام حسین(ع) اکنون با سربلندی به آن می نگرد.
خواهر عزیزم! برای من دشوار است که بخواهم شهر تو را جبهه، آن هم خط مقدم جبهه حساب نکنم!آخر چنین شیرزنان و شیرمردانی را کجا می توان یافت؟ بهترین تمجید را امام خمینی عزیز به شما کرده »
تصویر این نامه که سندی بر مظلومیت، ایستادگی و مقاومت اسطوره ای مردم دزفول به قلم اولین خبرنگار زن دفاع مقدس است، برای اولین بار و پس از این همه سال منتشر می شود.