«حُرِّ دزفول»
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید «غلامرضا یراحزاده» هشتم تيرماه 1304، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش حسن، كشاورزی میکرد و مادرش هاجر نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. او نيز را پدرش را ادامه داد و كشاورز بود.
روحش با آموزه های اسلامی عجین شده بود
از همان دوران بچگیاش با کار و زحمت بزرگ شده بود و عمده ی درآمدش از کارگری و نگهبانی مزارع بود. با وزش نسیم انقلاب اسلامی، خونی تازه در رگهایش جریان یافت و با عجین شدن روحش با آموزههای اسلامی، جانی تازه گرفت و از گذشتههای خود بُرید و همانند «حُر» راه حق و حقیقت را انتخاب و تمام تلاشش را کرد تا زندگی گذشتهاش را که به تعبیر خودش آمیخته با خطا و گناه بود، جبران کند. در سال 1331 ازدواج كرد و صاحب پنج پسر و چهار دختر شد.
دوست دارم شهادت قسمت من بشود
به گفته اطرافیانش شهید یراح زاده همیشه می گفت: «سختیها، بخشی از زندگی آدم هستند» و همیشه شاکر بود. همیشه به خاطر داشتههایی که خدا در دامنش ریخته بود، پیشانی شکرش به زمین بود و دستان شکرش رو به آسمان. با اینکه وضع مالی خوبی نداشت اما حتی دست اطرافیانی را که گهگاهی در زندگی کم میآوردند، میگرفت.
تاسوعا و عاشورا را سیاهپوش و پابرهنه با هیات علم عباس یا متحده امام رضا(ع) میرفت. در مسیرهای تاسوعا و عاشورا نذری نمیخورد، حتی یک لیوان آب. به گفته یکی از دوستانش یک بار سینی نذری را به سمتش گرفتند و اصرار کردند که بردارد اما ایشان دست به سینی نبرد و گفت: «دوست دارم به حرمت این روزها و این نذری، خداوند شهادت را قسمتم کند.»
بچههای بسیج، لقب «حرّ» به او داده بودند
وی از همان اوائل جنگ در مسجد حصیربافان ستاد بسیج و برنامه گشت و نگهبانی برای حفظ و حراست از جان و مال مردم راه انداخت. با اینکه نان آور خانوادهای چند نفره بود اما با شروع جنگ تحمیلی خودش را به جبهه رساند. در جبهه صالح مشطط و کرخه مستقر شد. بچههای بسیج، لقب «حرّ» به او داده بودند. خودش میگفت: «آن قدر به جبهه میروم تا از گناهان گذشته پاک شوم.» او علیرغم سن زیادش در جبهه های کرخه، صالح مشطط، دشت عباس و دالپری جنگید.
لحظه شهادت
سرانجام در یکم خرداد 1360 در غرب کرخه و شوش، تپهای به نام «تپه شصت»، سمت چپ منطقه «کوت کاپون» بود که دیدهبانهای عراق در آنجا مستقر بودند. این تپه به دلیل موقعیت مهم آن باید از بعثی ها پس گرفته میشد. وی به همراه تعدادی از نیروهای ارتش و سپاه برای بررسی منطقه جلو می روند که با رگبار عراقیها مواجه میشوند و شهید غلامرضا یراحزاده، فرمانده را از روبروی گلولهها هُل داده و خود مورد اصابت گلولههای مزدوران بعثی قرار میگیرد و به شهادت می رسد. آن روز مشهدی غلامرضا ۵۶ ساله بود.