جمعه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۱۹
شهید سید عباس علم الهدی که هم خوش سیما، هم خوش صدا و هم خوش سیرت است و در سالهای منتهی به انقلاب حداکثر توان خود را برای جذب جوانان به محافل مذهبی به کار می گیرد. در ادامه سایت نوید شاهد شما را به خواندن زندگی‌نامه این شهید بزرگوار دعوت می‌نماید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان،  شهید سید عباس علم الهدی در سال 1341 در بیت سیادت و روحانیت متولد می شود. فرزند مرحوم سید هبت اله و نوه مرحوم حجت الاسلام سید نعمت الله امام است. او در دوران دوره نوجوانی، جلسات قرائت قرآن را در حسینیه محله خود (که بعدها بنام خودش مزین می شود) با همکاری برخی دوستان خود مخصوصاً سردار شهید سید جمشید صفویان و برادران پوردیان و شهید احمد لیاقتی راد در آن منطقه پایه گذاری می کنند. وی که هم خوش سیما، هم خوش صدا و هم خوش سیرت است و در سالهای منتهی به انقلاب حداکثر توان خود را برای جذب جوانان به محافل مذهبی به کار می گیرد.

جلسات قرائت قرآن:

با وجود اینکه خانواده اش وضعیت مالی مساعدی دارند ایام فراغت و تابستان ها را  مشغول کار می شد آن هم کارهای پر مشقت و طاقت فرسایی چون کارگری در کوره های آجرپزی و… تا خرج تحصیل خود را تامین کند و البته بتواند از نیازمندان دستگیری کند و یا برای هزینه های جلسه قرائت قرآن صرف کند.

پیوستن به کمیته انقلاب اسلامی دزفول:

انقلاب پیروز شد و سیدعباس که چون سایر جوانان انقلابی انگار گمشده خود را پیدا کرده است، در خدمت به انقلاب سر از پا نمی شناسد و در همه پرسی جمهوری اسلامی بعنوان عوامل اجرایی انتخابات حضور داشت و پس از آن به همراه جمعی از دوستانش به کمیته انقلاب اسلامی دزفول پیوست و در ماموریتهای متعدد در شهر و خارج شهر حضور فعال داشت.

اعزام به جبهه:

با آغاز جنگ تحمیلی او نیز از پیشگامان جبهه ها می شود و با سایر پاسداران سپاه و کمیته انقلاب اسلامی دزفول به مقابله با هجوم و آموزش نیروهای مردمی می پردازد. او در یکی از این ماموریت ها که به همراه «سیدجمشید» اعزام شده است، یک قبضه آر پی جی ۷ را می بینند که بدون استفاده رها شده است. وقتی علت را جویا می شوند متوجه می شوند که بدلیل عدم آشنایی کار با این سلاح در آن منطقه، فرد یا افرادی تلفات داده اند که پس از آن طرز صحیح استفاده را به آنان آموزش داد.

فرمانده کمیته:

به همت رزمندگان، محور صالح مشطط، تثبیت شد و به سه بخش شمالی، میانی و جنوبی تقسیم شدند که جبهه شمالی آن به نیروهای کمیته انقلاب اسلامی واگذار و سیدعباس بعنوان یکی از فرماندهان نیروهای کمیته مشغول خدمت شد. به گفته دوستانش در یکی از پاتک های سنگین عراق سید عباس آنقدر آر پی جی شلیک می کند که از گوش هایش خون جاری می شود و هنگامی که سردار شهید حمید عنبرسر (فرمانده محور) او را در این حال می بیند ناراحت شده و می گوید :« سید با خودت چکار کرده ای؟»

عصر روز یازدهم مسئولیت افراد را گوشزد می کند و در پایان سخنانش اینگونه سخن می گوید:« نکند جنگ به پایان برسد و ما به شهادت نرسیم» و آن شب را اصلا نخوابیده و مشغول دعا و نیایش و نوحه خوانی می شود.

شهادت:

شاید اولین باری است که بچه ها این همه مین خنثی کرده اند و دارند به عقب منتقل می کنند. بچه ها با خوشحالی به مین هایی که عقب ماشین ریخته شده است  نگاه می کنند و با هم حرف می زنند. جاده آبکش خمپاره هاست و اوضاع خوبی ندارد. توی یکی از دست اندازها ناگهان چاشنی یکی از مین ها عمل می کند و . . . .

شهر سیاه پوش می شود. نُه تابوت بر شانه های شهر سمت گلزار های شهدا می رود که بر پیشانی یکی از این تابوت ها نوشته شده است : «شهید سید عباس علم الهدایی» و سرانجام در 12 فروردین ماه 1360 در حادثه انفجار مین های پاکسازی شده دشمن در منطقه صالح مشطط به همراه ۸ همرزم دیگرش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده