شهید «حسن نورعلی نژادیان قصاب» در قسمتی از وصیت نامه خویش به خانواده اش می نویسد: «خانواده عزيزم دشمن شما را گول نزند، از انقلاب دلسردتان نكند، با دروغ از امام برنگرديد، اميدوارم روح مرا با صبرتان و تقوايتان و با حجابتان كه داشته ايد شاد كنيد....» ادامه وصیت نامه این شهید والامقام را در نوید شاهد بخوانید.
وصیت نامه 4
 

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید محسن نورعلی نژادیان قصاب دوم دي 1345، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش علي، بنا بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. در بسيج خدمت ميكرد. هجدهم مرداد 1362، در زادگاهش بر اثر اصابت تركش به گوش، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي همان شهرستان قرار دارد.

متن وصيت‌ نامه‌ شهید محسن نورعلی نژادیان قصاب:

با عرض سلام به پيشگاه ولي عصر (عج) و نايب بر حق او، اكنون كه اين وصيت نامه را دارم مينويسم اعلام ميكنم كه اين راه را خود انتخاب كرده ام و به اين انتخاب هم افتخار مي كنم اين نه كه راه من است راه پيشوايان دين از آدم تا خاتم و از خاتم تا اين عصر كه ما هستيم و شهيدان در نهضت انقلاب اسلامي انتخاب كرده اند و انتخاب غير از اين راه يعني جدا شدن از خط ولايت و امامت و نبوت و توحيد است.

این مکتب نشان از جهاد و شهادت است

حال سؤال هست كه چرا امام حسين(ع) و امام علي(ع) زندگي با ذلت را قبول نكردند چون آنها اعتقاد به معاد داشتند چون مي دانستند آخر عاقبت همه انسانها و جانداران رفتن است و حساب پس دادن حال اين دنيا را براحتي بگذرانند، سراي ديگر را چه كنند خدا را چگونه قانع كنند، پس هر كس اين ذلت قرن بيستم را قبول كند اعتقاد به معاد ندارد، و مي گوييم مكتبي كه انتخاب كرده ام مكتب جهاد، شهادت امر به معروف نهي از منكر تولي تبري نماز، روزه و حج است.

پیرو راه شهیدان هستم

نمي خواهم بحث زياد كنم ولي گوشه اي به اندازه سرسوزن از مكتبم نوشته ام و مي خواهم بگويم مكاتب ديگر به تمام معنا هيچ و پوچ هستند. حال كلامي با برادرانم، برادران اين را مي خواهم بگويم كه چرا به جبهه رفتم؟؟! اول به خاطر دفاع از اسلام و اطاعت امر خدا و رسولش و ولايت و دوم به خاطر اينكه برادران شهيداني كه رفتند اميد داشتند كه پيرو و ادامه راهشان را باشد خون شهيدان در رگ و پوستم به جوشش در آمده است من با خون ناقابلم خود مي خواهم تداوم به خون عزيزان بدهم، مي خواهم عزت در دنيا و آخرت را داشته باشم.

می روم تا جامعه و ناموسم در امنيت باشد

ميخواهم خون گلوله اي بر مغز پوسيده ابر جنايت كاران شرق و غرب و مرتجعين باشد، مي خواهم برای نسل بعد از من آزادي باشد، مي خواهم جامعه و ناموسم در امنيت باشد، مي خواهم بروم و شهيد شوم كه امام من (خميني) بت شكن در اين جهان كه تمام با او مبارزه مي كنند به فتح قله پيروزي برسانم و برادران اميدوارم اگر كه شهيد شدم راه مرا ادامه بدهيد، راه من راه خونين راه سنگر علم است.

چند کلامی با برادران بسیجی ام:

چند وصيت خلاصه به برادران بسيج و جلسة قرآن:

1- مسجد سنگر است، پس مسجد را رها نكنيد حتي چه اگر مشكلاتي براي شما پيش بيايد.

2- جلسه قرآن را مستحكم نگاه داريد كما اينكه نگه داشته ايد.

3- امر به معروف و نهي از منكر كنيد.

4- مسايل اخلاقي را جدا رعايت كنيد.

5- در موقع خوشحالي و ناراحتي به گلستان علي يا شهيد آباد برويد و بقول شهيد انجيري بعد از سه روز شهداء را فراموش نكنيد.

روح مرا با صبر، تقوا و حجابتان شاد کنید

پدر و مادر من شما را زحمت فراوان داده ام دوران نوزادي، مادرم زحمت كشيدي شب بيداري كردي پدرم زحمت كشيدي تا مرا از لحاظ زندگي تامين كني و ممكن است در اين دوران كه چند سال عمرم مي گذرد شما را اذيت كرده باشم مرا عفو كنيد. برادران مرا ببخشيد، خواهرانم مرا عفو كنيد از خدا طلب آمرزش مي كنم خانواده عزيزم دشمن شما را گول نزند، از انقلاب دلسردتان نكند، با دروغ از امام برنگرديد، اميدوارم روح مرا با صبرتان و تقوايتان و با حجابتان كه داشته ايد شاد كنيد.

به خانه هاي شهداي ديگر برويد و دلداري شان بدهيد گر چه خانه هاي شهداي ما صبر و استقامت الهي دارند. به آنها بگوئيد در اين مملكت اسلام نارسائي وجود دارد، كمبود هست، بايد صبر پيشه كرد، بايد ايثار داشت، بگو به آنها كه جوانان شما بقول قرآن نمرده اند بلكه زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند و منتظر پدر و مادرشان هستند تا بيايند و آنها را به بهشت ببرند و به قولي 70 نفر را شفيع خواهند شد. انشاءالله مزاحم نشوم و با اين دنياي فاني وداع كنم.

والسلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده