تشنه شربت شهادت بود
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهيد علي دوستاني دزفولي در سال 1338 در يك خانواده مذهبي سنتي بدنيا آمد اوايل دوران كودكي شهيد در خانه اي محقر كه يك اتاق بيشتر نداشت در جوي مذهبي سپري گرديد. در طول دوران مدرسه به علت فقر مادي كه بر خانواده حاكم بود به همراه برادرانش مجبور بود كه تابستانها را كار كند تا خرجي تحصيل خود را در دوران مدرسه تامين نمايند. در طول دوران مدرسه كودكي بسيار بانشاط و زيرك بود با اينكه گاهي در زمستان بعد از مدرسه براي اينكه كمكي در رفع مشكلات مادي خانواده كرده باشد در خيابانها به دستفروشي مي پرداخت ولي دوران مدرسه را با موفقيت پشت سر گذاشت و با موفقيت وارد محيط دبيرستان گرديد در اوائل دوران دبيرستان علاقه زيادي به كتاب خواندن داشت متاسفانه به علت عدم دسترسي به كتب اسلامي و نبودن يك استاد راهنما در آن جو پليسي ديكتاتوري، عطش خود را با خواندن روزنامه ها و مجلات هفتگي و كتابهاي داستان پاسخ مي داد.
تحول روحی :
در سال 1352 يعني زماني كه ایشان در كلاس نهم درس مي خواند يكي از مهمترين وقايع دوران زندگيش بوقوع پيوست يك شب به پيشنهاد يكي از دوستان براي سخنراني مرحوم كافي به مسجد جامع مي رود .پنج شب سخنراني مرحوم كافي آنچنان اثر عميق بر وجود و جان وی گذاشت كه به يكباره انگار که گمشده چندساله اش را پيدا كرده است. ایشان همواره از اين دوران بعنوان عجيبترين تصميم زندگيش ياد مي كرد. به دنبال اين تحول روحي در وجدان پاك ایشان بود كه بازي را كنار گذاشت و مشتاقانه بسوي مسجد و قرائت قرآن و خواندن كتابهاي مذهبي روي آورد. در اندك مدتي كوتاه دوستانش عوض شدند نوع معاشرتش تغيير كرد و روحيهاش بكلي دگرگون شده بود هربار كه كتابي بدست ميآورد با حرص و ولع عجيبي آنرا ميخواند تا شايد عطش چند سالهاش فروكش كند در مسجد بود كه بزودي قرآن خواندن آموخت و بعلت زكاوت خاصي كه از آن بهره مند بود از كارآمدترين و زرنگترين بچه هاي جلسه قرآن بود.از بعد از دوران تحول روحی که برای ایشان حاصل گردید تمامي خانواده و فاميل و دوستانش شاهد رشد سريع و فعاليتهاي مذهبي و افشاء كننده ایشان در مسجد و منزل و دبيرستان بودند .كمتر كسي از همكلاسيهاي دوران دبيرستان ایشان را مي توان يافت كه شاهد افشاگريهاي كوبنده اش در ساعات كلاس نباشد. با شهامت از اسلام مي گفت و از ظلم حاكم صحبت ميكرد . از راه رهايي و مبارزه سخن مي راند. ایشان در طول دوران دبيرستان از طريق جلسة مسجد و جلسات متعدد خصوصي و خواندن مقالات در كلاس درس به عنوان افشاگري مسلمان و با شهادت خود را نشان داد و از اين طريق عده زيادي را از راههاي انحرافي به مسجد و قرآن و مبارزه هدایت کرد.
دوران دانشجویی :
ایشان سال آخر دبيرستان را در آبادان گذراند و بالاخره در سال 1356 با روحي پرنشاط و قلبي مملو از عشق و اعتقاد به اسلام به دانشگاه راه يافت و با رتبه ایی عالی در رشته مهندسي متالوژي (ذوب فلزات) دانشگاه علم و صنعت تهران قبول گرديد و بدينسان وارد محيط دانشجويي سراسر پرماجرا گرديد. ایشان از دانشگاه محيط باز آن را مي خواست .ایشان به عشق اسلام به دانشگاه آمده بود تا در سنگري حساستر افشاگر چهره پليد ديكتاتوري پهلوي باشد. اين بود كه به محض ورود به دانشگاه با چهره اي مصمم فعاليت خود را در ابعاد مختلفي شروع نمود. گاهي عمقش نسبت به سابقة گروهها و دسته جات منحرف اسلام و نيز زبان گويا و روح كنجكاوي و پرطراوتش به فعاليتهايش اثري عميق ميبخشيد. در دانشگاه ایشان را مي ديدي كه با عده اي بحث ميكرد و همچون دردمندي مهربان و آشنا بر ظلمهاي بناحق روا داشته بر اين ملت با زباني مهربان ولي قاطع دانشجويان بي خط را راهنمايي مي كرد. هركس را كه احساس مي كردكوچكترين زمينه اي براي آشنا شدن به خط اسلام دارد راهنمايي مي كرد. ولي علي كسي نبود كه به اينها بسنده كند. در تظاهرات دانشجويي شركت مي جست و در حال افشاگري و مبارزه عليه رژيم طاغوت با خطهاي انحرافي نيز سرسختانه مبارزه مي كرد. به شدت موازين شرعي را رعايت ميكرد و هرگونه تماس را با گروههاي چپگرا گناه ميدانست هميشه تعدادي از دانشجويان را در منزل جمع ميكرد و آنها را نسبت به مسائل روز آگاهي مي داد.
فعالیتهای دوران انقلاب:
با شروع انقلاب اسلامي در اواخر سال 1356 فعاليتهاي وی دوچندان شد. به همراه ديگر دانشجويان مسلمان و به دعوت روحانيت مبارز، تظاهرات را از پشت ميله هاي دانشگاه به ميان مردم كشيد. در اواخر سلطنت طاغوت بود كه به همراهي جمعي از برادران تحت عنوان «مجمع اخوان المؤمنین» در تكثير و توزيع اعلاميه تلاش ميكرد و با كمترين امكانات چاپي روزانه چند هزار اعلاميه تكثير و توزيع ميكرد. در تظاهرات شبانه در تهران و تظاهرات روز عيد فطر 16 شهريور 57 تهران شركت فعال داشت و بارها تا مرز شهادت پيش رفت .
مدافع سرسخت نظام بود :
بعد از سقوط طاغوت در 23 بهمن و اوج درگيري فعاليتهاي گروهكهاي وابسته به شرق و غرب اين وی بود كه تحمل خيانتهاي آنها را نداشته و با شهامت عليه آنها افشاگري مينمود .در اين ايام بود كه سر از پا نمي شناخت . در سخت ترين شرايطي كه تمامي گروهكهاي منحرف همصدا شده و جو تهمت و نيرنگ را عليه مسولين مملكت و شخصیتهاي مورد اعتماد امام شروع كرده بودند بي پروا به آنها مي تاخت و تا آنجا كه قدرت و توان داشت از شخصيتهايي چون شهيد مظلوم بهشتي دفاع نمود. با انجمن اسلامي دانشگاه همكاري صميمانه مي كرد. كمتر حركتي را عليه جناخ منافقين مي توان سراغ داشت كه وی در آن نقش نداشته باشد. در كلاسهاي شهيد مظلوم بهشتي شركت مي نمود .
همکاری با گروههای سیاسی :
ایشان به علت قدرت بيان خوبي كه در كنار ذكاوت ذاتيش داشت همواره در مساجد يا از طريق تدريس در مدارس سعي مي كرد كودكان و نوجوانان را هدايت نمايد و در اين راه از قدرت ابتكار فوق العاده اي برخوردار بود. حاصل تدريس هايش نوجوانان با ايماني هستند كه هم اكنون آماده اند تا تحت رهبري ولايت فقيه راه خونين شهدا را استمرار بخشند. از آنجا كه وی مبارزه با خطوط انحرافي را از كانال انجمن اسلامي دانشجويان كافي نمي دانست ،همكاري شديدي را با گروههاي سياسي اصيل اسلامي بر مبناي اصالت رهبري امام خميني شروع نمود و هركاري از كتابفروشي كرفته تا تشكيل كلاس و بالاخره شناسايي لانه هاي فساد و خانه هاي تيمي منافقين را انجام ميداد. كمتر كسي از اهالي نارمك و ميدان رسالت تهران را ميتوان يافت كه چادر نارنجي رنگي را كه كتابهاي استاد مطهري و علامه طباطبايي و گروههاي سياسي اصيل اسلامي را در ميدان رسالت مي فروخت بياد نياورد و چهرة كشيده و جدي و صميمي را كه در گرماي تابستان و در آفتاب سوزان فعاليت مي كرد را به خاطر نياورد.
کننترل حرکتهای منحرفین:
چون تبليغات كوبنده اش را همچون پتكي بر سر گروهكهاي منحرف و به خصوص منافقين فرود مي آورد اين بود كه بالاخره منافقين تحمل وي را نكردند و بعد از چند بار تهديد و اولتيماتوم يك شب چون خفاشان كريه چادر را به آتش كشيدند. ولي از آنجا كه خدا مي خواست شعلة اين آتشها دامان خودشان را گرفت و به افشا شدن هرچه بيشترشان انجاميد وی علاقه زيادي به مردم و حركت با مردم داشت ،اين بود كه از بسته ماندن درب دانشگاه بروي مستضعفان (به علت خيانت منافقين) رنج مي برد. در طول دوران سه سالة تحصيلش در دانشگاه با تمام وجودش اثرات خانمان سوز غرب زدگي و شرق باوري را در بافت و شكل دانشگاه مشاهده مي كرد اين بود كه در خيزش انقلاب فرهنگي كه منجر به تعطيلي دانشگاه به همراه ديگر حزب اللهي هاي دانشجو نقش بسزايي را ايفا نمود بطوري كه يكبار حدود 48 ساعت مداوم فعاليت مي كرد و اوضاع دانشگاه و حركتهاي منحرفين را كنترل مي نمود.
مبارزه علیه منافقین :
بعد از تعطيلي دانشگاه همكاري خود را با گروههاي اسلامي خط امام بيشتر كرد و در جريان انحرافي بني صدر تلاش زيادي را جهت كنارزدن نقاب از چهرة واقعي اين وابسته به غرب به عمل آورد. پيوسته روي افشاء بني صدر و رابطه اش با منافقين كار مي كرد و آنها را كنترل مي نمود. بعد از بركناري بني صدر و واقعة دلخراش انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي در 7 تير به مبارزه هاي همه جانبه عليه منافقين پرداخت و در اين راه با ارگانهاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي ايران همكاري مي كرد. به علت شناختي كه از بينش و عملكرد منافقين داشت توانست در شناسايي و ضربه زدن و دستگيري اين سيه روزان تاريخ در حدود توان نقش داشته باشد كه از آن جمله دستگيري يكي از منافقين بنام برقعي در تهران بود كه به اعدام وي انجاميد.
سینه پاک انقلاب بود:
ایشان كه به علت مبارزات پي گيرش برعليه شاه، منافقين و گروهكهاي ضدانقلاب نتوانسته بود ازدواج كند بالاخره در نيمه شعبان سال 60 با يكي از بهترين خواهران دانشجوي نجيب و پاكدامن تهران ازدواج كرد كه او نيز همچون وی در سنگر مبارزه عليه هرآنچه باطل است مي جنگيد و توانست يار و غمخوار و محركي براي فعاليتهاي خدايي وی باشد . حاصل ازدواج اين دو انسان پاك و خدايي دختري است شبيه فرشتگان كه اسمش را مريم گذارده اند كه 3 ماه بعد از شهادت پدرش متولد گرديده است. ولي همه اين فعاليتها نمي توانست عطش خدمت به انقلاب اسلامي را در وجود پر التهاب وی فرو بنشاند چون او فرزند انقلاب بود و طعم تلخ دوران ديكتاتوري و پليسي را چشيده بود، شهادت برادران و خواهرانش را در راه پيروزي انقلاب بر سنگفرش ميدان 17 شهريورها مشاهده كرده بود و پيكر خونين برادرانش را بارها بر دوش استوار خود نشييع كرده بود. آري او فرزند انقلاب بود. سينة پاك انقلاب بود و قدر نهال انقلاب اسلامي برآمده از خون شهدا را بخوبي درك ميكرد. هيچ چيز جز دادن جان و تكه تكه شدن در راه پيروزي اسلام بر كفر قانعش نمي كرد. آري او تشنة شربت شهادت بود تا جرعه اي از آن براي هميشه سيرابش كند.
دوران دفاع مقدس :
با شروع جنگ تحميلي عليه انقلاب اسلامي احساس مسؤليت عجيبي براي شركت در جبهه داشت و بالاخره بعد از حدود 75 ساعت تلاش موافقت مسؤلين خود را در تهران جلب و چون كبوتري عاشق راهي جبهه هاي نبرد گرديد . از دوستان خداحافظي كرد و به زادگاهش دزفول برگشت تا با كاروان شهيدان راهي كربلا گردد. بعد از عمليات پيروزمندانه فتح المبين و شهادت خواهرزادهاش حسين ناجي ديگر تحمل ماندن نداشت، ذوق پيوستن به وصال دوست، وجودش را مي سوزاند. اين بود كه در مرحله اول عمليات بيت المقدس با اصرار فراوان راهي خط مقدم جبهه مي شود و در راه فتح و آزادسازي خرمشهر ايثارگرانه مي جنگيد.
شهادت:
در صبح روز عمليات در حالي كه بشدت زير رگبار توپ هاي دشمن بوده اند، نماز جماعت برگزار مي كند و براي برادران قرآن مي خواند و از وعده هاي خدا مي گويد. در آن شرايط سخت برادران را به توكل و صبر دعوت مي كند و بالاخره در اولين ساعات عمليات در دوازدهم ارديبهشت ماه 1361، در خرمشهر بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل می آید. مزار وي در شهيدآباد زادگاهش قرار دارد.