دلنوشته ای که «نازنین زهرا منوچهری» دختر شهید مدافع حرم «امین منوچهری» نوشته است و در روز تشییع شهید توسط ایشان نیز قرائت شد.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید امین منوچهری پور در سی ام شهریور 1362 به دنیا آمد. در سال 1384 لباس سبز پاسداری را به تن کرد. وی از تیپ پیاده حضرت مهدی(عج) لشکر عملیاتی 7 حضرت ولی عصر(عج) استان خوزستان برای دفاع از حریم و حرم اهل بیت(س) به کشور سوریه اعزام شد و در دوازدهم بهمن ماه 194 هنگام درگیری با تکفیریها و گروه تروریستی داعش در اثر اصابت ترکش به صورت و سینه و دست دچار موج گرفتگی و از دست دادن یک چشم خود شد. جانباز 70% امین منوچهری پور در یکم اسفندماه 1398 به علت ایست قلبی به دیار باقی شتافت. متن زیر دلنوشته نازنین زهرا دختر شهید مدافع حرم، امین منوچهری است که در روز تشییع شهید توسط ایشان قرائت شد.

متن دلنوشته:

بسم رب الشهداء والصدیقین

سلام باباجانم. بابا‌ امین

چند روزیست که روی ماهت را ندیده‌ام .خیلی دلم برایت تنگ شده است . کاش می شد مثل روزهای قبل باتو حرف بزنم و برایت ناز کنم و دوباره آن خنده های زیبایت را ببینم.

بابا امینم. بابای نازنینم .بابای شهیدم بامن سخن بگو .بگو که‌ خواب می بینم کنارم نیستی و به خوابی عمیق تر از همیشه رفته ای باباامین واقعا از امروز دیگر صدایت را نمی شنوم؟ چهار روز است صدایم نکرده‌ای!

تشنه ات نیست؟برایت بطری آب بیاورم؟ همانکه مامان تازه برایت خریده و دوستش داشتی. گرمت نیست؟؟ قرص هایت را خورده ای ؟درد نداری؟ پلاتین های صورتت آزارت نمی دهند؟؟راستی ترکش جدیدی که در صورتت پیدایش کرده ای اذیتت نمی کند؟ چهارسال درد کشیدی و دم نزدی چهارسال زجر کشیدی و خندیدی…

فکر کنم چهار روز است که نمازهایت را ایستاده می خوانی بابای رشیدم.

بابا امین یادهست روزهایی که از شجاعت هایت در دمشق و حلب می گفتی؟ همان روزهایی که همرزمان مدافع حرمت به تو لقب ابوعزاییل ایرانی داده بودن وخواب را از چشمان کافران وهابی ربوده بودی آن وقتها که حرف جنگیدن هایت در تمام جبهه دمشق و حلب و خانه های دزفول پیچیده بود و همه برای ما می گفتن از هیچکس و هیچ چیزی نمی ترسیدی

بابا امین عکست با تابلو حلب . دمشق. دزفول تاریخی شد. عکس لبخندت پروفایل همه شده

خیلی دلم برات تنگ شده بابا امین. مامانی برایت زیاد گریه می کند اما بازهم مثل همیشه صبور است. یکی از دوستان مامان برایمان گفت تو الان پیش امام حسین رفته ای و از دست خود خدا روزی می خوری. باباامین آنجا که رفته ای جای خوبی است جایی است که شهیدان می روند . باباامین شهیدم نگران من و یاسمین نباش ! مامانی یک کوه است کوهی بزرگتراز کوه های دیگه . بابا امین من و یاسمین و مامانی تورا خیلی زیاد دوست داریم و دلمان برایت تنگ شده .
تا دیروز تو جانباز مدافع حرم بودی و از امروز شهید مدافع حرم
یادت هست همیشه با خنده و بازی به من و یاسمین می گفتی فرزند شهید امین منوچهری پور . به مامان می گفتی همسر شهید منوچهری؟؟
بابایی چه قدر آروزی شهادت داشتی و الان به آرزویت رسیدی . مبارکت باشد اسم جدید و قشنگت شهید امین منوچهری‌پور

بابا امین برای مامانی زیاد دعا کن خودت مراقبش باش برای همه ما دعا کن که راهت را ادامه بدهیم .

بابا جانم بابا امین مرا ببخش اگر گاهی نارحتت کردم بابا امینم خدا نگهدار …

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده