دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۴
شهید «فیروز علیزاده میلادنو سفلی» در آخرین نامه‌اش به همسرش نوشت: «همسر عزیزم این نامه را کنار سد دربندیخانه‌ی عراق برای‌تان می‌نویسم که حدود بیست کیلومتر جلوتر از حلبچه‌ی عراق هستم. خیلی من دلم برای بچه‌ها تنگ شده است. ای کاش یک بار دیگر بچه‌هایم را ببینم.»

دلتنگی های یک شهید!

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید فیروز علیزاده میلادنو سفلی، یادگار «بازرگان» در تاریخ پانزدهم دی ماه سال ۱۳۴۳ به عنوان هشتمین فرزند خانواده‌ای پُر جمعیت در روستای میلانو از توابع شهرستان شیروان استان خراسان شمالی، دیده به جهان گشود.

پدر ایشان کشاورز و بسیار معتقد به موازین دین اسلام بودند. شهید علیزاده دوران ابتدایی را در حالی به پایان برد که در اوقات فراغت به یاری پدر در امور کشاورزی و دامپروری می‌پرداخت. او دوران تحصیلی راهنمایی را در شهر شیروان به اتمام رسانید و س پس برای ادامه ی تحصیل و کسب روزی حلال، مصادف با شروع انقلاب اسلامی به شهرستان شهریار مهاجرت نمود و در همان ایام، همچون دیگر آحاد مردم در تظاهرات و راهپیمایی های مردمی، حضوری فعال داشت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی و همچنین پس از دستور امام راحل مبنی بر تأسیس سپاه پاسداران، از اولین افرادی بود که به عضویت سپاه پاسداران شهرستان شهریار در آمد و در طی دوران هشت سال دفاع مقدس، چندین مرتبه در مناطق جنگی حضور به عمل آورد.

دلتنگی‌های یک شهید!

شهید علیزاده در سال ۱۳۶۱ ازدواج نمود که سه فرزند از ایشان به یادگار مانده است. سرانجام پس از دلاوری‌های فراوان در جبهه‌های نبرد، در تاریخ هشتم فروردین ماه سال ۱۳۶۷ با نقش آفرینی در عملیات بیت المقدس ۴ و در منطقه‌ی عملیاتی حلبچه، بر اثر اصابت ترکش بمب راکت به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای وحیدیه به خاک سپرده شد.

آخرین نامه شهید به همسر گرانقدرشان:

سلام. پس از عرض سلام امیدوارم که حالتان خوب بوده باشد و همیشه در زندگی شاد و خوشحال بوده باشید و اگر از احوالات شوهرت بهروز علیزاده را خواسته باشید حالم که خوب می باشد.

همسر عزیزم این نامه را کنار سد دربندیخانه‌ی عراق برای‌تان می‌نویسم که حدود بیست کیلومتر جلوتر از حلبچه‌ی عراق هستم. خیلی من دلم برای بچه‌ها تنگ شده است. ای کاش یک بار دیگر بچه‌هایم را ببینم و الان که این نامه را می‌نویسم، صدای توپ و خمپاره و هواپیما مرا خسته کرد و روزی صد بار بیشتر بمب روی سرمان می‌ریزد.

همین قدر بس است و در حال نامه نوشتن چند بار جایم را عوض کردم تا این نامه را برای شما نوشتم و از طرف بنده فاطمه، زهرا و سعید را دیده بوسی نمایید. وقت ندارم چون در حال عملیات هستیم و هر لحظه بمباران مجروح و شهید داریم. از طرف من به همه سلام برسانید.

به مادر عزیز/ خداحافظ همگی شما/ پنجم فروردین ماه 67

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده