شهید "پرویز قلاوند" در قسمتی از وصیتنامه خود می نویسد: «شهادت حركت و سيري است از هابيل تا حسين و از كربلا تا سرزمين هاي خون رنگ كشور اسلامي ايران اين حركت در طول تاريخ بوده، و اين خونهاي ريخته شده به غير از براي خدا خونت را هدر مده. تن به مرگ نداده تا شهيد شوي. اگر بخواهي مي تواني …» ادامه وصیت نامه این شهید والامقام را در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید پرویز قلاوند سوم مرداد 1331، در شهرستان انديمشك ديده به جهان گشود. پدرش كمر و مادرش خالدار نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. كارمند شركت راه آهن بود. ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. چهارم آذر 1365، در بمباران هوايي زادگاهش به شهادت رسيد. مزار وي در روستاي قلعه لور تابعه همان شهرستان واقع است.

متن وصيت‌ نامه‌ شهید پرویز قلاوند:

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي، مي دانم كه در بسته نيست، لكن ما دست و پا بسته ايم.
الهي، شب پره را پرواز باشد و در شب ولي علي را نباشد. الهي لذت ترك لذت را در كامم لذيذ تر گردان.
از چه سخن بگويم حال كه آماده شده و به خود جرات داده ام تا از درون آنچه دارم بر خط هاي ريز كاغذ ريزم چه بنويسم. از چه بگويم. از وفا، عشق، مريد و مراد، شوق، دوستي، از كدام يك؟
حال كه تصميم گرفتم بعد از مدت زيادي فاصله با ميعادگاه عشق جبهه دوباره خود را نزديك كنم. بهتر آن است كه بنويسم و هيچ نگويم. آن را بنويسم كه قلم ياري نوشتنش را دارد. شايد نوشته هايم برايم مسكني باشد. اي عزيز دنيا بازيگاه كودكان است و شيوه دنيا آن است كه پيوسته خود را بيارايد و زينت كند، تا مردم را بفريبد. نشانه بزرگي است كه از آن دل برداريم و توشه آخرت را فراهم كنيم، كه دنيا ثبات و بقايي نباشد و دنيا را هيچ كس وفايي نباشد. عشق و عاشق چون مريد و مراد است كارمريد با رياضت است و كار مراد با عنايت اگر عاشقي خلاصي مخواه، اگر كشته عشقي، قصاص مجري كه عشق آتش سوز است و بحر بيكران.
عشق قصه بي پاياني است و درد بي درماني، عقل در ادراك آن سر گرداني و دل از دريافت آن بي امان نه هر پرنده به پرواز رسيد مگر به عشق، در عشق چيز هاي نهفته كه با قلم شكسته نتوان آن را نوشت، دل پاك مي خواهد، قلم راست، خلاص و اخلاص.

معبودا، ما را عاشق بميران

روز محشر عاشقــــــــان را بـــــا قيامت كــــار نيست كار عاشق جز تمـــاشاي وصـــال يار نيست
ازســـــر كويــــش اگر ســــوي بــــــهشتـم ميبرنـــد پاي نـنهم گر در آنــجا وعده ديــدار نيست
خدايا، با الهي، معبودا، ما را عاشق بميران، خدايا ما تشنه محبتيم، و حسرت سخن با دوست را داريم. خدايا ما را با او آشنا گردان. من از آيه و حديث و روايت چيزي نمي گويم و از جايي نقل نمي كنم. آنچه مي نويسم پيامي است از سينه اي سوزان.

شهادت از عسل شيرين تر است

آيا مي توان قطره خوني كه زمين مي ريزد ترسيم نمود و مي توان نامه معشوق را بيان نمود؟
داستان شيرين و فرهاد را شنيده ايد؟ با همه مسائل آن كه مورد نظر ما است شيرين است. همه مسائل آن مورد نظر ماست، شيرين و شنيدني است. آنچه تاكنون گفته ام يقين دارم كه چيزي از عشق و عاشقي نگفته ام. مي دانيد هر چيزي را از دست داد، شايد راحت و آسان باشد. ولي در اين معامله جان بايد داد و جان بسيار مشكل است و از هر چيزي مشكل تر، ولي براي عاشق آسان است. عسل از هر شيريني شيرين تر است و شهادت از عسل شيرين تر.

از شهادت من ابراز پشیمانی نکنید

پدر و مادر و اي عزيزان چون لياقت و شايستگي در شماست كه بعد از سالها رنج، درد و زحمت قرباني تقديم اسلام و انقلاب و حسين زمان كنيد، لذا هيچ نمي گويم كه شما خود ميدانيد، ابراز پشيماني نكنيد كه من راضي نيستم، چرا كه آنچه برايم مقدور نموده آن را دوست ميدارم شما نيز آنچه را من براي خود دوست داشتم، شما نيز براي من همان را دوست بداريد.

سخنی با فرزندانم:

اگر بزرگ بودي مي گفتي بابا جان اگر نوبت هم باشد، نوبت من است. البته اين خلاف علاقه و عشق است كه با تو آخر از همه عزيزان سخن بگويم، ولي با تو و از آنچه در اول گفتم آخر مي گويم.
پسرم مرتضي با كدامين تازيانه پيكر عريانت را كوبيدند. با كدامين گناه، تو كه معصوم بودي و طعم تلخ زندگي دنيا را نچشيده بودي، كدام نادان زه از كمان كشيد و با تيري زهر آلود جرقه بر خرمن زندگيت زد و كلبه ات را سوخت.
تو با كدام امام زاده پيمان بسته بودي كه همدم او شدي. آري مي دانم تو پيمان با علي اصغر بسته بودي و با او عهد كرده بودي، تو با اوي همدرد و همدم بودي، به كدامين ديار تو را صدا كنم و در هر دياري با كدام نگاه، تو را ببينم كه برق صورتت چشمانم را كور كرده، چشمان من آب ندارد كه با آبش قسلت بدهم. اشكهايم را بر كدامين ستاره ريزم كه نخشكد. شمع وجودم كه زبانه مي كشد بر كدامين بذر نثار كنم كه تو خود سراپا ايثاري، عشقي، شوري، فرياد گريه ات در اول كودكي شبها در كنار بسترت بيدار مي داشت در خواب كه بودي نفس گرم سينه ات تسكينم مي داد. لازم بود من چندين سال بالاي سر تو بودم، ولي حال كه خدا خواسته و مرا پذيرفته شما نيز بگذاريد شما نيز تنها هديه ات كه پدرت مي باشد به خدايت تقديم كن. 

مرحبا بر تو اي گل پژمرده. آهنگ صداي بابا گفتنت در گوشم هست، من نمي دانم، شاد هم علي اصغر هم در كربلا بابايش را اينگونه وداع مي كرد. چهره زيبا و مظلومت نشان جاهاي ديگري دارد. مصطفي كلامي نيز با تو بگويم، شايد آن كلام آخرم باشد.

پسرم با همه مهربان باش

در زير اين آسمان كوير با هيچ كس نا مهرباني نكن و با همه مهربان باش چون همه احتياج به محبت دارند و همه لياقت محبت را نيز دارند. با همه خوب باش خصوصاً بعد از چندين سال بار سنگيني مواظبت و نگهداري خواهران و مادرت را به عهده داري. برادران و بچه هاي آنان را رها نكن. ولي در كنار خواهران و برادرت مادرت را نيز فراموش ننما كه مادر زيبا مسكن فرزند است، و فرزند همه چيز مادر…
مصطفی عزیزم اكنون كه اين وصيت نامه را مي نويسم، سوار بر ماشين و با سرعت زياد و كوله بار به دوش عازم جبهه هستم و با اين تكان هاي ماشين هم خط خرابي بر كاغذ نقش مي بندد. و هم قدرت فكر كردن و نوشتن كم. ولي چون كه فرصت نيست كه در كناري خلوت كنم و احساسم را با قلم بر روي كاغذ بنويسـم لذا همين قدر كه مي دانم وضيفه است شكسته بسته مي نويسم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين جملات:
1- هرگز مادرت را ترك ننما و به كس ديگر پناهنده نشو تا زماني كه آن زنده است.
2- شهادت حركت و سيري است از هابيل تا حسين و از كربلا تا سرزمين هاي خون رنگ كشور اسلامي ايران اين حركت در طول تاريخ بوده، و اين خونهاي ريخته شده به غير از براي خدا خونت را هدر مده. تن به مرگ نداده تا شهيد شوي. اگر بخواهي مي تواني …
3-با كفار و منافقين و كساني كه در مقابل اسلام قرار گرفته اند به ستيز برخيز و هرگز تسليم آن قشر مشو. مرگ بر كفار و منافقين باد پيروز باد خط خونين حسين زمان، جاودانه باد نام امام عزيزمان، برقرار باد پرچم توحيد، رنگين باد خط خونين شهادت، روشن باد راه شهيدان، مستدام باد پيام امام و امت، پر ره رو باد راه شهيدان، بر قـــرار باد كشــور جمهوري اسلامي ايران به رهبري يگانه مرجع عالم تشيع امام خميني.(ره)
والسلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده