دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۵۳
شهید "عبدالمحمد دباغپور" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. همرزم شهید در خاطره‌ای می‌گوید: «با هم به سمت دزفول حرکت کردیم در بین راه اتفاقا زمانی که ماشین نزدیک به مرقد سید عباس رسیده بود در حد فاصله بین اهواز و دزفول، عبدالمحمد نگاهی به ساعت خود کرد و متوجه شد که ظهر شرعی شده و موقع نماز است. از آقای راننده خواهش کرد تا برای زیارت و اقامه نماز چند دقیقه ای توقف کند راننده اعتنائی نکرد. وقتی که برای بار دوم از او خواهش کرد، راننده پاسخ داد:«اگر نماز خوان هستی دزفول نماز بخوان و لطفا برای من تعیین تکلیف نکن...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید عبدالمحمد دباغپور، یکم آبان 1338، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش نجاتعل ي، كارمند بود و مادرش طوبا نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم آبان 1359، در سوسنگرد بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. مزار او در شهيدآباد زادگاهش واقع است

متن خاطره:

در یکی از روزهای نیمه اول آبان ماه سال 1359و چند روز قبل از شهادت شهید عبدالمحمد دباغ پور وی با شهید دکتر چمران که از جبهه سوسنگرد به اهواز آمده بود، همراه شد. وی از مرحوم شهید چمران تقاضای مرخصی کرد تا چند ساعتی به دزفول بیاید و با پدر و مادر و خانواده اش دیداری کند. اتفاقا من هم آنروز در اهواز بودم و با هم به سمت دزفول حرکت کردیم در بین راه اتفاقا زمانی که ماشین نزدیک به مرقد سید عباس رسیده بود در حد فاصله بین اهواز و دزفول ،عبدالمحمد نگاهی به ساعت خود کرد و متوجه شد که ظهر شرعی شده و موقع نماز است.

از آقای راننده خواهش کرد تا برای زیارت و اقامه نماز چند دقیقه ای توقف کند راننده اعتنائی نکرد. وقتی که برای بار دوم از او خواهش کرد، راننده پاسخ داد:«اگر نماز خوان هستی دزفول نماز بخوان و لطفا برای من تعیین تکلیف نکن.»

از این حرف شهید عبدالمحمد دباغ پور سخت خجالت کشید و در عین حال دلش شکست همان موقع احساس کردیم که اندک اندک از سرعت ماشین کاسته می شود و کم می گردد آهسته آهسته ماشین از جاده پایین رفت و ایستاد، راننده  که سخت اوقاتش تلخ شده بود از ماشین پیاده شد و شروع به بازدید از ماشین کرد و اتفاقا دو نفر از مسافرین که تعمیرکار ماشین بودند به او کمک کردند و هر چه تلاش کردند عیبی در ماشین نیافتند ولی حدود نیم ساعت معطل شدیم و دراین مدت همه همراه من و شهید به زیارت رفتیم و نماز خواندیم موقعی که آمدیم خدا می داند راننده سوار شد و با اولین استارت که زد ماشین روشن شد، در این فاصله هر چه گشتند نقص و عیب ماشین را پیدا نکردند.

سرانجام همه مسافران سوار و به ادامه مسیر راهی شدیم. شهید از این کار هدف داشت او دوست داشت افراد داخل اتوبوس را به نماز اول وقت و فضیلت ها آن ترغیب کند و موفق شد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده