نوید شاهد- سپس از من پرسید:«پدرجان! تو چرا ناراحتی؟» گفتم: «پسرم! سردرد شدیدی دارم» نگاهی به آن دو معصوم شریف کرد و سپس رو به من کرد و گفت: «پدر دوای درد تو پیش ماست، تو بهبهان و نزد فلان کس به این نشانی میروی، دو عدد قرص از او می گیری و می خوری انشاالله خوب می شوی.» در ادامه خاطره ای از پدر شهید «نورالله قنواتی» را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید نورالله قنواتي، چهارم تير 1345، در روستاي حسنی آباد از توابع شهرستان بهبهان به دنيا آمد. پدرش مصطفي، نگهبان بود و مادرش بی بی گل نام داشت. تا دوم راهنمايي درس خواند. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. چهارم تير 1367، در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. اثري از پيكرش به دست نيامد.

متن خاطره:

به پابوسی حضرت امام رضا (ع) رفته بودیم، چند روزی بود که به سردرد شدیدی مبتلا شده بودم و احساس ناراحتی بسیار می کردم.

یک شب پسرم شهید نورا...  «علی» قنواتی را در عالم رویا دیدم او بین دو آقای بزرگوار و نورانی ایستاده بود وقتی از او پرسیدم: «که این دو آقا چه کسانی هستند؟»

با لبخند گفت: «اینها حضرت رسول اکرم«ص» و حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا«ع» هستند»

سپس از من پرسید:«پدرجان! تو چرا ناراحتی؟»

گفتم:«پسرم! سردرد شدیدی دارم»

نگاهی به آن دو معصوم شریف کرد و سپس رو به من کرد و گفت: «پدر دوای درد تو پیش ماست تو بهبهان و نزد فلان کس به این نشانی میروی دوعدد قرص از او می گیری و می خوری انشاالله خوب می شوی.»

از خواب که بیدار شدم مات و مبهوت به اطرافم نگاه می کردم انقدر همه چیز واقعی بود که به در خانه به دنیال نورالله می گشتم. دوباره خوابم را مرور کردم و سریعاً به بهبهان برگشتیم و به آن نشانی و نزد آن فرد رفتم برای او ماجرای خواب خود را گفتم. او مرا به فردای آن روز حواله داد و فردایش گفت:«دو قرص به تو می‌دهم آنها را بخور.»

آنها را گرفتم و خوردم و چند ساعتی طول نکشید که سردرد من به کلی از بین رفت و از آن روز به بعد اصلاً سردرد نداشته‌ام.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده