دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۴۸
نوید شاهد- «همه دوستانم شهید شده اند بعد از شهید رضا آلویی دیگر نمی خواهم در این دنیا بمانم از خدا می‌خواهم که دست مرا بگیرد تو هم برایم دعا کن.»کمی سکوت کرد و سرش را به زیر انداخت شاید می خواست اشکش را نبینم و آرام گفت:«به خدا دیگر خیابان‌های دزفول برایم غریب هستند هیچ چیز آرامشم نمی دهد مگر جبهه...»در ادامه خاطره ای از محمد حسن جوهر دوست شهید«سید هبت ا.... فرج الهی» را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید سید هبت ا.... فرج الهی دوم شهريور 1344، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش سيدغفور، نگهبان شركت بود و مادرش بي بي اختر نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. ششم اسفند 1365، با سمت نيروي واحد اطلاعات - عمليات در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. پيكر او را در شهيدآباد زادگاهش به خاك سپردند.

متن خاطره:

من و هیبت ا... سالها بود مه با هم دوست و هم محله ایی بودیم بعد از شروع جنگ تحمیلی کمتر او را می دیدم همیشه در جبهه بود.

می دانستم بعد از جند ماه به مرخصی آمده تا مادرش از دل نگرانی رها کند، از دور در خیابان دیدمش دستم را بلند کردم و به طرفش رفتم اما انگار در حال و هوای دیگری بود. هیچ وقت او را اینگونه با ابروهای گره خورده ندیده بودم. علت را جویا شدم.

آهی کشید و با بغض درگلو گفت:«همه دوستانم شهید شده اند بعد از شهید رضا آلویی دیگر نمی خواهم در این دنیا بمانم از خدا می‌خواهم که دست مرا بگیرد تو هم برایم دعا کن.»

کمی سکوت کرد و سرش را به زیر انداخت شاید می خواست اشکش را نبینم و آرام گفت:«به خدا دیگر خیابان‌های دزفول برایم غریب هستند هیچ چیز آرامشم نمی دهد مگر جبهه...»

شهید سید هبت ا.... فرج الهی از فرماندهان واحد اطلاعات عملیات لشکر ۷ ولیعصر«عج» را با آن غم شیرین تنها گذاشتم و او سرانجام در عملیات کربلای ۵ به قافله ی شهیدان پیوست.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده