پیکر «مهدی» روضه مجسم کربلا بود/نه سر داشت، نه دست و نه پهلو
در سال 1395 بود؛ آن هنگام که قلبها در خوابی عمیق فرورفته بودند و شعارها فقط روی کاغذ عملی می شدند، مردانی از دیار علویان، دل به دریای خانطومان سوریه زدند تا پرچم عزت کشورمان پایین نیاید.
این روزها که روزهای بازگشت این شهید بزرگوار به میهن اسلامی است یادآور رشادت ها و فداکاری های مدافعان حرم است آنان که امروز در سایه فداکاریهای و از خودگذشتگی آنها و صبر و مقاومت خانوادههای معززشان، شاهد امنیت و اقتدار ایران اسلامی در عرصههای مختلف داخلی و خارجی هستیم.
در این راستا گفتوگویی با «اسحق نظری» برادر شهید مدافع حرم مهدی نظری، یوسف گمگشته خوزستان انجام دادهایم که در ذیل میآید:
نوید
شاهد خوزستان: لطفا خودتان را معرفی کنید.
اسحق نظری: به نام خدا، اسحق نظری هستم برادر شهید مدافع حرم سروان پاسدار مهدی نظری.
نوید
شاهد خوزستان: از خصوصیات شهید مهدی برایمان بگویید.
اسحق نظری: مهدی بسیار مهربان و دلسوز بود. همیشه لبخند بر لبانش داشت. مدام صلوات می فرستاد و دائم الوضو بود. صله رحم را انجام میداد. هر زمان که به شهرستان می آمد به تمام خواهرهایش و همه اقوام سرمی زد. تا جایی که امکان داشت و می توانست به نیازمندان کمک می کرد. همیشه حدود 20 درصد حقوقش را برای نیازمندان خرج می کرد.
نوید
شاهد خوزستان: چند سال با ایشان اختلاف سن داشتید؟
اسحق نظری: من ۴سال از آقا مهدی بزرگتر هستم.
نوید
شاهد خوزستان: برای اعزام به سوریه ایشان چگونه اقدام کرد و خانواده چه عکس العملی
داشت؟
اسحق نظری: اولین بار که میخواست به سوریه برود همه اهل خانواده و فامیل راضی بودند. ولی برای باردوم همه نگران بودیم حتی اهل فامیل می گفتند: «نگذارید این دفعه برود»، یه جورایی می دانستیم که اگر این بار برود دیگر بازگشتی ندارد. رفتارش کلا با دفعه های قبل خیلی متفاوت بود. بطوریکه خانه کوچک و نقلی که در اندیمشک فاز2 فرهنگیان داشت را حدود 15 روز قبل از رفتنش فروخت و تمامی اقساط بانکی و بدهی که داشت را تسویه کرد و چند روزی خانواده را به مسافرت برد. وقتی قصد رفتن کرد به راههای مختلف سه بار مانع رفتنش به سوریه شدم ولی هر بار که مانع رفتنش می شدیم، پرواز کنسل می شد.
برای چهارمین بار که دوباره خواستیم جلوی رفتنش
را بگیرم. گفت: «شماها سه بار مانع رفتنم شدید ولی در این سه بار پرواز هواپیما کنسل
شده، حضرت زینب (س) مرا می خواهد و تقدیر این است که من با این پرواز بروم و تا زمانیکه
شما مانع من بشوید این پرواز مدام کنسل می شود.» این بار ما تسلیم شدیم و دیگر مانع
رفتنش نشدیم و برای آخرین بار بدون خداحافظی رفت. همین که رسید سوریه تماس گرفت و
گفت من رفتم سوریه، حلال کنید.
نوید
شاهد خوزستان: شهید دارای دو فرزند است، زمان اعزام به سوریه سفارش فرزندانش را
چگونه کرد؟
اسحق نظری: بله شهید دارای دو فرزند هست. ابوالفضل هفت ساله و زینب سه ساله، چند روز قبل از آخرین اعزام پیش خواهرم رفت و در خلوت به ایشان گفت: «میدانی که تو زینب بچه هایم هستی. از تو می خواهم همیشه مراقبشان باشی تا برگردم، میدانی که عمه بوی پدر را می دهد و نگاه حمایتگرش همچون نگاه پدر است، پس بچه هایم را تنها نگذار.»
خواهرم
که بسیار نگران ایشان بود، گفت: «اگر خیلی بچه هایت رو دوست داری بمان و بچه هایت را
خوب تحویل جامعه بده این هم یعنی ایثار؟!»
اما
آقامهدی جواب داد: «اگر بیایی و حرم حضرت زینب و رقیه(س) را ببینی این حرف را نمی
زنی» و خواهرم دیگر سکوت کرد و چیزی نگفت، او با چنین منطقی خواهرم را قانع کرد.
نوید
شاهد خوزستان: بهترین خاطره ای را که از ایشان دارید را برایمان بگویید.
اسحق نظری: یک شب خانه مادر جمع شده بودیم مهدی دست روی شانه مادر گذاشت و گفت: «مادر به تو افتخار می کنم که خواهر شهید هستی، دوست دارم یک روز هم با افتخار سر را بلند کنی و بگویی مادر شهید هم هستم.» مادر اشک از گوشه چشمش سرازیر شد و گفت: «مهدی جان، من برادرم را موقعی که تو بدنیا آمدی تقدیم امام حسین(ع) کردم و برادر بزرگت هم جانباز۶۵ درصد است. این آخر عمر دوست دارم تو دست مرا بگیری، نه اینکه تنهایم بگذاری» مهدی پیشانی مادر را بوسید و گفت: «مادر، مرگ و زندگی هر انسانی دست خداست پس چه بهتر انسان شهادت نصیبش بشود.» مادرم آقا مهدی را بوسید و دیگر چیزی نگفت. همان لحظه شاید تسلیم حرفهای مهدی شد.
پسرش
که دنیا آمد اسم
ابوالفضل را انتخاب کرد. وقتی دخترش به دنیا آمد همسرش گفت: «مهدی اسم پسرمان را تو انتخاب
کردی دوست دارم اسم دخترمان را فاطیما بگذارم.» آقا مهدی خندید و گفت: «به به چه اسم قشنگی
امامیدانی خواهر ابوالفضل کیست؟ آنکه در کربلا غوغا بپا کرد.»
خلاصه
برای تعیین اسم کار به قرعه کشی رسید 3 بار قرعه کشی کردیم هرسه بار اسم زینب درآمد و در آخر مهدی
پیروز میدان شد و اسم دخترش را زینب گذاشت.
نوید
شاهد خوزستان: لحظه شهادت ایشان چگونه به شما اطلاع
داده شد؟
اسحق نظری: در تاریخ بیستم خرداد 1395 مصادف با سوم رمضان ساعت چهار بعدازظهر، از طریق یکی از دوستان با ما تماس گرفتند و گفتند: «آقامهدی در منطقه خانطومان مجروح شده و تا ۱۸ روز ما بلاتکلیف بودیم. نمی دانستیم مجروح شده یا شهید و بعد از ۱۸ روز از طرف لشکر عملیاتی ولیعصر(عج) اهواز که متشکل از همرزمان شهید بودند با حضور در منزل پدر شهید، خبر شهادت مهدی را تایید کردند اما بعلت عملیاتی بودن منطقه و اینکه تکفیری ها از پیکر شهدا بعنوان طعمه استفاده می کردند، با پیشروی داعش و تکفیری ها در آن منطقه پیکر مطهر شهید مهدی در دستان آنان افتاد و نتوانستند آن را به عقب بیاورند. تا اینکه پس از چهار سال و عقب نشینی تکفیری ها از آن منطقه و تفحص نیروهای سپاه، پیکر مطهر شهید مهدی نظری در منطقه خانطومان پیدا شد و به میهن خود بازگشت.
نوید
شاهد خوزستان: چهار سال دوری ایشان بر شما چگونه
گذشت؟
اسحق نظری: این چهار سال به اندازه چهل سال بر ما گذشت. مداوم پدر و مادر چشم انتظار بودند. همیشه و در همه حال اخبار رادیو و تلویزیون را گوش می دادند تا شاید خبری از مهدی گفته شود. چون هنوز امید داشتند که شاید مهدی زنده باشد. فرزندان خردسال شهید بی قراری می کردند و هروز به یک بهانه سراغ پدرشان را می گرفتند. فقط خدا می داند ما در این چهار سال چقدر انتظار کشیدیم.
نوید
شاهد خوزستان: زمانیکه پیدا شدن پیکر مطهر ایشان
را به شما اطلاع دادند احساس خانواده چگونه بود؟
اسحق نظری: دلمان یکجا ریخت. همانند کسی که یکجا سقوط کند هم خوشحال شدیم هم ناراحت،خوشحال بابت اینکه مهدی میخواهد بیاید. ناراحت بخاطر اینکه چه چیزی از مهدی می آوردند. پس از چهار سال چند تکه استخوان از مهدی برایمان آوردند. مهدی همانند مولایش امام حسین(ع) سر نداشت، مانند مادرش حضرت فاطمه(س) پهلو نداشت و مانند ابوالفضل(ع) دست نداشت. مهدی مظلومانه ذبح شده بود. زمانیکه من تابوت شهید را نگاه کردم نه سر داشت، نه دست داشت و نه پهلو.
نوید
شاهد خوزستان: و آخرین سخن....
اسحق نظری: شهدای مدافع حرم، مظلوم ترین شهدا هستند خصوصا شهدای خانطومان، مدافعان حرم بخوبی می دانند در خانطومان چه گذشت. آنان با شقی ترین انسانهای تاریخ جنگیدند و از همه چیزشان گذشتند تا ماها راحت باشیم و به آسودگی زندگی کنیم. آنان همانند یاران با وفای امام حسین (ع) تا آخرین نفس جنگیدند و به شهادت رسیدند. از مسئولین عزیز انتظار می رود به وصایای شهدا عمل کنند چون همه ماها مرهون خون شهدا هستیم.