شهید «ورشوئی»، دغدغه سطح آگاهی مردم را داشت
به گزارش
نویدشاهدخوزستان، شهید علیرضا ورشوئی دزفولی بيست و پنجم شهريور 1340 در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. پدرش غلامرضا، خواربارفروش بود و مادرش بهينه نام
داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. به عنوان گروهبان دوم ارتش در جبهه حضور یافت.
دوران تحصیل
وی تحصیلات ابتدائی خویش را در مدرسه ۱۲
فروردین پشت سر گذاشت و وارد مقطع راهنمایی شد. هنوز یک سال از تحصیلش در مدرسه راهنمائی حمزه نگذشته
بود که به دلیل مشکلات فراوان مجبور به ترک تحصیل گردید و جهت کمک به معیشت خانواده
وارد بازار کار شد.
اوقات فراغت
بیشتر اوقات فراغت خود را در مسجد سید صالح به تعلیم قرآن و مطالعه کتب
اسلامی می گذراند و علاقه زیادی به تعلیم و فراگیری قرآن داشت. همین عشق وافر ایشان
به مکتب وحی سبب شد که در مدتی کوتاه به
خوبی این کتاب هدایتگر و رشد دهنده را یاد بگیرد.
شرکت درتظاهرات
دو سال از شروع جلسه قرآن
گذشته بود که با شروع زمزمه های انقلاب اسلامی، ایشان همگام با امت ولایت مدار
دزفول در کلیه تظاهرات و راهپیمائیها فعالانه شرکت جسته و اعلامیه های ضد نظام ستم
شاهی را پخش می کرد.
ویژگیهای اخلاقی
از خصوصیات بارز اخلاقی
ایشان می شود به صبور بودنشان اشاره کرد. هیچگاه دیده نشد که علیرضا در برخوردهای خود با دوستان و همرزمانش صبر و شکیبائی
را از دست بدهد. فروتنی وی در رفتار و اخلاق زبانزد خانواده و افراد محل بود. کمتر
سخن می گفت و بیشتر اهل عمل بود. در کارهای خیر پیش قدم بود. مثلا در ماه مبارک رمضان با زبان
روزه در جهاد سازندگی روستاها شرکت می کرد.
اطاعت از امام
شهید علیرضا ورشوئی از پیروان
واقعی امام خمینی (ره) بود و در حد توان اوامر امام را عمل می کرد. در یکی از فرمایشات امام
که دستور به سه روز، روزه سیاسی داده بودند با توجه به اینکه عروسی عموی ایشان بود لکن
روزه خویش را نشکست. در خصوص برنامه های خودسازی امام خمینی (ره) روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می گرفت.
ورود به ارتش جمهوری
اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب به
خاطر عشق بیکرانش به انقلاب و احساس مسئولیت درخصوص لزوم مکتبی شدن ارتش به ارتش
جمهوری اسلامی پیوسته و به عنوان دانش آموز کادر به خدمت در راه اسلام و رهبری مشغول می شود. ایشان در نشر فرهنگ اسلامی و تبلیغ در تمامی مدتی که در خدمت ارتش
بود کوشش بسیار می کرد و زمانی که به مرخصی می آمد از کتابخانه مسجد سید صالح برای
همرزمانش کتاب می برد تا بتواند بدینوسیله
سطح آگاهی آنها را بالا ببرد. در تشکیل نماز جماعت و جلسه قرآن در پادگان کوشش می کرد.
علاقه به آموزش نظامی
در حدود هشت ماه در
اهواز به صورت آموزشی دوره دید و به علت علاقه شدید وی به فراگیری وسایل نظامی چون
بیسیم و غیره همیشه در امتحاناتی که از ایشان به عمل می آمد بالاترین نمره را کسب
می کرد و به همین خاطر او و چند نفر از
دوستانش به دزفول منتقل شدند.
شهادت
بعد از جنگ تحمیلی عراق به ایران دوباره به صفوف رزمندگان در جبهه خونین کرخه پیوست. بعد از شهادت همسنگرانش به خصوص غلامحسین طاهردناک شوق بیشتری به شهادت در او پدیدار گشت و زمانی که مادرش از او سؤال کرد:«علیرضا ناراحت نیستی که غلامحسین شهید شده؟» وی در جواب با تبسم گفت: «نه یک هفته دیگر نوبت من است» تقریبا دو هفته از این موضوع نگذشته بود که در تاریخ نوزدهم مهرماه 1359 در اثر افتادن توپ بعثیان کافر در سنگرش دعوت حق را لبیک گفت.