خاطره/ساعت محمد
قبل از عملیات با شوخی به او گفتم:«توکه صورتت نورانی شده و فردا شهید می شوی ، بیا و این ساعت قشنگت را یادگاری بده به من »
لبخندی زد و گفت :«این هدیه پدرم است که از مکه آورده ، تا زنده هستم از
خودم جدا نمی کنم ، اما اگر شهید شدم .مال تو،»