شکارچی تانکها
به گزارش نوید شاهد
خوزستان، شهید سید مهدی آل عمران سي ام شهريور 1342، در شهرستان اهواز به دنيا آمد. پدرش سيدمرتضي، خواربارفروش بود و مادرش س يكنه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. نقاش خودرو بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. كيم فروردين 1364 ، در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت گلوله به شكم، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
آنچه می خوانید خاطراتی به نقل از همرزم شهید" سید مهدی آل
عمران " است که تقدیم
حضورتان میگردد.
شکارچی تانکها
شهید سید مهدی
آل عمران اسوه صبر و استقامت و عبادت بود باید گفت تا در آینده رشادتها و دلاوریهای
این جوان خوزستانی در تاریخ ثبت شود. من با سید مهدی درگردان جعفرطیار آشنا شدم عجب صورت نورانی و قامت رشید و استواری داشت بسیار
کم سخن می گفت از دیگر برادران شنیده بودم که ایشان تازه خدمت سربازی خود را به
اتمام رسانده است و همچنین سه بار هم مجروح شده و الان هم به عنوان بسیجی آمده است
تا در گردان جعفر طیار خدمت کند
اعلام شده بود
که تا چند روز دیگر عملیات در جنوب انجام می گیرد و شید مهدی سریعاً خود را به
لشکر ۷ ولیعصر رسانده بود و سرانجام به گردان جعفر طیار پیوست
موقع تقسیم
بندی در گردان صدایش را شنیدم که گفت:« من آرپی جی زن هستم» و او را به عنوان آرپی
چی زن انتخاب و یک سلاح و یک نیروی کمکی نیز به او دادند
چند روزی در چادرهای برپا شده در کنار هم بودیم همانند خیمه
های روز عاشورا و تاسوعا در این چند روز همه مشغول به کاری بودند یکی وصیت نامه می
نوشت یکی خاطره خود را میگفت و دیگری شوخی و مزاح می کرد اما سید مهدی در جایی
آرام نشسته بود نمی دانم به چه فکر می کرد جلو رفتم و گفتم:« آقا سید به چه فکر می
کنی؟ در جمع برادران بیا و سخنی بگو»
لبخندی زد و
گفت:« فکر عملیات فردا می باشم من باید با تمام
توان و قدرت با این اوضاع و احوال پیچیده به شکار تانکها و نفربرها بروم ما باید برای
احیای حکومت عدل اسلامی و مقدمه حضور حضرت بقیه الله (عج)،که حتما
ما را در این امر یاری خواهد کرد جاننثاری کنیم و باید خون و جسممان را فدای
اسلام نمایم
چند روزی به
همین منوال گذشت تا اینکه خبر رسید باید خود را برای عملیات حاضر کنیم همه خود را
سریع آماده کردند تا اینکه شب عملیات فرا رسید سید مهدی با همان قامت رعنا و رشید
قرار گرفت آنقدر خوشحال بود که تا به حال او را آنقدر خوشحال ندیده بودم طوری که همش
شوخی میکرد و به رزمندگان روحیه میداد تا اینکه رمز عملیات بدر به گوش برادران
رسید آنها مانند شیردلان در این دل شب یورش شدید خود را آغاز کرد ند
من هم به
عنوان تیربارچی در کنار سید مهدی بودم او به دنبال تانک ها می دوید اولین تانک
دشمن را منهدم نمود و صلوات بچه ها بلند شد نوبت به شکار دومین تانک رسید و باز
صلوات رزمندگان به آسمان بلند شد هم
رزمانش در گردان همه به دنبال سید مهدی می گشتند که او را برای منهدم کردن تانکها
و نفربرها که مانع پیشروی رزمندگان شده بود ببرند
آن شب همه
سیدرا شکارچیتانک صدا می زدند و این رزمنده بسیجی به سراغ تانکها و نفربرها که
مانع و سدی جلوی رزمندگان شده بودند و با شلیک چهارمین گلوله خود نفر بر دیگری را
منهدم نمود عراقی ها با دیدن این اوضاع کم کم عقب نشینی کردند و وحشت در دل آن به
وجود آمده بود اما سید مهدی دست بردار نبود با پنجمین گلوله آرپی چی خود پنجمین
تانک را از بین برد و باز هم در تعقیب آنان بود که ششمین تانک دشمن را نیز با
موفقیت به آتش کشید
سید با تکبیر
بلند با سایر رزمندگان همرزمش به دنبال شکار تانک ها و نفربرها به جلو می رفت که هفتمین
و هشتمین تانک دشمن را هم که در حال آتش گرفتن بر روی رزمندگان بودند در عرض پنج
دقیقه در ناباوری منهدم نمود
از فرماندهان سپاه گرفته تا همه همرزمانش با صدای بلند او را تحسین می کردند و ایشان همچنان در حالی که آرپی چی خود را برای نشانه گرفتن یک تانک آماده می کرد ناگهان تیری از سلاح دشمن که کالیبر ۷۵ بود به کمر ایشان اصابت کرد و غرق در خون در حالی که از خط جلوتر رفته بود بود نقش بر زمین شد وقتی بالای سرش رسیدم با اینکه بد جوری تیر به او اصابت کرده بود و از پیکرش خون جاری میشد صورتی خندان و با نشاط داشت و همرزمانش را به ادامه پیکار و تغییر دشمن دعوت میکرد