گفتگوی اختصاصی مادر شهید «سید عمار موسوی» با نوید شاهد
«به او گفتم: عزیز مادر به کجا می روی؟! با همان لبخند همیشگی که بر لب داشت دستانم را بوسید و گفت: عازم تهران هستم. وقتی داشت می رفت با آن تبسمی که همیشه برلب داشت به شوخی به من گفت:مادر جان من دارم می روم که شهید شوم، با من حرفی نداری؟ و همچنین گفت: مادر جان من انتظار دارم دعا کنی تا شهید شوم و این آخرین وداع ما بود.» آنچه خواندید بخشی از سخنان مادر شهید «سید عمار موسوی» در گفتگو با نوید شاهد خوزستان است. شما را به خواندن متن کامل این گفت و گو دعوت می کنیم.

 

به گزارش نوید شاهد خوزستان، مادران شهدا شاهداني بي ‌‌ادعا هستند كه با الهام از مكتب حضرت زهرا(س) با خدا معامله كردند و فرزندانشان را در راه حق و حقيقت راهي جبهه هاي نبرد با كفر كردند، چنين مادراني مقام و جايگاهي ارزشمند نزد خدا دارند.

امروز قدم به خانه ای گذاشتیم که در محله کوی علوی به صفا و صمیمیت شناخته شده است خانه ایی که برای حل مشکلات مردم همیشه درش باز بوده و خواهد بود. وارد منزل که شدیم حس می کردم وارد جایی شده‌ام که بوی معنویت و رنگ خدا می‌دهد و از مادیات خبری نیست. ناگهان عکس پدر شهید را بر روی دیوار اتاق دیدم، که با تمام اعتقاد و استواریش در راه فرزند، بیشتر از یک سال نتوانست دوریش را تحمل کند به فرزند شهیدش پیوست.

سید یاسر برادر شهید، با خوشرویی به استقبال ما آمد و ما را به داخل منزل هدایت کرد. به راستی درست می گویند که مردم عرب زبان بسیار مهمان نوازند با آن همه صفا و صمیمیت گویی ما در منزل خودمان بودیم. مادر شهید نیز با لبخند از ما استقبال کرد و با مهربانی در کنارمان نشست و از اینکه در سالروز شهادت فرزندش مهمان او بودین بسیار خوشحال بود. خوشحالی را در چشمانش می دیدم و بارها زیر لب گفت: «اهلا و سهلا»

شهید سید عمار موسوی مشعشعی در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۶۶ در یک خانواده متدین در منطقه کوی علوی اهواز متولد شد. شهید موسوی پس از اخذ دیپلم به  واحد نیروی هوا فضا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در سال ۱۳۹۴ در آزمون سراسری شرکت و در رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد سوسنگرد پذیرفته و به علت هوش بالایش همیشه معدل وی ۱۷ بود و تحصیلات دانشگاهی خود را همزمان با خدمت در نهاد مقدس سپاه ادامه داد. ازدواج کرد و دو فرزند دارد. فرزند پسرش در زمان شهادت چهارساله بود و فرزند دخترش بعد از شهادت به دنیا آمد. پس از هجوم گروه‌های تکفیری -صهونیستی به خاک سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب (س) و اهل بیت (ع) به این کشور اعزام و به جهاد علیه دشمنان اسلام پرداخت و سرانجام این شهید گرانقدر در بیستم فروردین سال ۱۳۹۷ بر اثر حمله ناجوانمردانه موشکی رژیم صهونیستی به درجه رفیع شهادت نائل و پس از تشییع باشکوه توسط مردم قدرشناس در کنار شهدای گمنام حرم مطهر علی ابن مهزیار اهوازی به خاک سپرده شد. 

در ابتدا با معرفی خود و شرح کوتاهی از خصوصیات اخلاقی شهید سید عمار موسوی مصاحبه را آغاز کردیم. این مادر والامقام با چشمانی پر از اشک و لبخندی بر لب اینچنین آغاز کرد: بسم الله الرحمن الرحیم. لطیفه بنی طرف کعبی، مادر شهید مدافع حرم سیدعمار موسوی هستم.

عمار پسرم انسانی وارسته، متین و بزرگوار بود. تعامل ایشان با آشنایان، همسایگان و روی هم رفته با تمام مردم برپایه اخلاق اسلامی مبتنی بود و همچون اجداد طاهرینش با همه با خوش خلقی و به نیکویی رفتار می کرد. انسانی متدین و متشرع بود و از زمان کودکی یعنی تقریبا از دوم ابتدائی مشغول به نماز خواندن و روزه گرفتن شد. احترام به والدین را سرلوحه زندگی خویش قرارداده بود و با برادران و خواهرانش نیز خوش رفتار بود و به عنوان ستون خانواده در حل مشکلات خانواده همیشه ساعی بود.

از وی خواستیم از چگونگی تصمیم گرفتن سید عمار برای رفتن به جبهه برایمان بگوید که در سخنان مادر با هاله ایی از تعجب مواجهه شدیم و دانستیم که شهید عمار، تمام آن روزها را بی خبر از همه به نبرد می پرداخته است، خانم بنی‌طرف اینچنین ادامه داد: پسرم به عنوان نیروی رسمی هوا و فضای سپاه پاسداران به مدت 362 روز البته بصورتی غیر متوالی در میدان های نبرد خارج از کشور مشغول نبرد با گروههای تکفیری بود لکن در تمام این دوره ما به عنوان خانواده ایشان هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتیم و هروقت هم از ایشان سوال می کردیم می گفت: «برای ماموریتی کاری عازم زنجان هستم» تا اینکه دریکی از روزها ساعت 8 صبح درب خانه به صدا درآمد و شخصی که از طرف محل کار شهید آمده بود از مجروحیت ایشان خبر داد. به محض اینکه خبر به پدر شهید که در آن روزها درقید حیات بود رسید، با چشمانی پر از اشک از خبر دهنده طالب حقیقت شد و گفت:«حقیقت را به من بگویید که فرزندم مجروح شده یا شهید؟»

وی ادامه داد: سرانجام بعد از گذشت لحظاتی، خبر شهادت شهید سیدعمار موسوی را در شهر حمص سوریه و در فرودگاه تی فور به ما دادند. لکن شاید به دلایل امنیتی هیچ سخنی از جزییات حادثه در اختیار ما نگذاشتند. تنها خبری که از نحوه شهادت ایشان داریم این است که توسط رژیم صهیونیستی و با پهپاد و همچون سیدالشهدای مقاومت سردار حاج قاسم سلیمانی در ساعت یک‌ونیم نیمه شب به شهادت رسیده است.

مادر نگاهی به عکس فرزند شهیدش انداخت و از آخرین لحظه دیدار خود با فرزندش گفت: «در شهرستان حمیدیه منزل یکی از آشنایان دعوت بودیم و وقتی از آنجا به منزل بازگشتیم شهید عمار نزد من آمد و گفت: «مادر جان من فردا عازم ماموریت هستم.»

به او گفتم: «عزیز مادر به کجا می روی؟!»

با همان لبخند همیشگی که بر لب داشت دستانم را بوسید و گفت: «عازم تهران هستم.» وقتی داشت می رفت با آن تبسمی که همیشه برلب داشت به شوخی به من گفت: «مادر جان من دارم می روم که شهید شوم، با من حرفی نداری؟» من هم از سر عاطفه مادری به او گفتم: «عزیز مادر اگر واقعا جنگ شد به خط مقدم و درجلوی لشکر نرو و سعی کن آخرین نفر باشی تا به سلامت برگردی.»

عمار خندید و گفت: «مادر جان من انتظار دارم دعا کنی تا شهید شوم.» و این آخرین وداع ما بود.

این مادر شهید افزود: بعد از شهادتش سه بار به خواب من آمد. بار اول که تازه شهید شده بود ایشان را در خواب دیدم که سوار بر اسبی از سمت شمال به سمت خانه آمد و سه بار من را صدا زد. من هم به سمت او رفتم و از او خواستم که داخل منزل شود ولی او گفت: «من عازم جایی هستم و فقط به عشق دیدن شما و دادن هدیه ای آمدم. امام حسن (ع) و امام حسین (ع) منتظر من هستم.» وقتی از خواب پریدم فکر می کردم که در عالم واقع ایشان را دیده‌ام. پس سراسیمه به سمت خیابان رفتم لکن متاسفانه کسی را ندیدم.

از لحظه های دلتنگی مادر که پرسیدم بغضش را نتوانست پنهان کند و با چشمانی اشک آلود به عکس پسر شهیدش خیره شد و زیر لب قربان صدقه اش می رفت. از او خواستم تا برایمان بگویید که اگر شهید سید عمار موسوی هم اکنون بود برای مردمش چه می کرد؟ ایشان کمی سکوت کرد و ادامه داد: عمار زنده است و مطمنم هم اکنون هم برای سلامتی مردمش و رهبر انقلاب دعا می کند. همانگونه که در قرآن آمده است شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان در حال روزی گرفتن هستند. پسرم به عنوان مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها موفق بوده است و اگر الان در کنار ما بود حتما به عنوان داوطلب همچون سابق برای دفاع از میهنش تلاش می کرد.

در پایان خواستیم تا هر آنچه می خواهد را با مسئولین در میان بگذارد و ایشان دستانش را بالا گرفت و برای همه ملت ایران دعا کرد و اظهار داشت: من درخواست خاصی ندارم و فقط برای مسئولین مخلص و خدوم این نظام مقدس و عزیزانی که امروز به منزل ما آمدند از خداوند منان آرزوی موفقیت و سلامتی دارم. انشالله که جوانان و نوجوانان امروز ما از خود گذشتگی های شهدا را مورد مطالعه قرار دهند و بدانند که شهدا چگونه از جان و سلامتی خود گذشتند تا بتوانند کشور ما را سربلند نگه دارند.

گفتگو و تنظیم:مریم شیرعلی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده