نوید شاهد - مادر شهید "محمد عذاری" در خاطره‌ای می‌گوید: «محمد با خنده گفت: مادر بعضی وقتها یه آرزوهایی محالند و ما باید کنار بیاییم. می دانی من خیلی شهادت را دوست دارم. نمی خواهم با مرگ عادی از دنیا بروم اما می دانم محال است. اما او بلاخره به آرزوی محالش رسید و این دنیای به قول خودش بی ارزش را رها کرد...» ادامه متن خاطره این شهید والامقام را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره/
 به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید محمد عذاری ششم دی  1372 در اهواز به دنیا آمد. پدرش عبدالله و مادرش قیده نام داشت. دارای چهار خواهر و دو برادر بود و خود آخرین فرزند خانواده محسوب می شد. وی پس از فارغ التحصیلی جهت رفتن به سربازی اقدام کرد و در سپاه ولیعصر (عج)استان خوزستان مشغول شد و سرانجام در رژه 31شهریور 1397و همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس به همراه تعداد زیادی از سربازان و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی حضور یافت و بر اثر اصابت ترکش تروریست ها به شهادت رسید.

متن خاطره:

محمد از بچگی پسر مودب و مهربانی بود از همان کودکی در برنامه های دینی و قرآنی شرکت می کرد. او احترام به والدین را از همان کودکی تا شهادت رعایت کرد. یک روز خیلی ناراحت بودم زندگی به من فشار می آورد و من غرق در مشکلات بودم که محمد آمد سلام کرد و حالم را پرسید و من با بی حوصلگی گفتم: «مادر چه حالی خیلی ناراحتم.»

کنارم نشست دستانم را در دست گرفت و غرق در بوسه کرد و گفت: «عزیز من دنیا اینقدر ارزش ندارد که تو غصه بخوری همه چیز درست می شود»

به او نگاهی کردم و گفتم:«ان شااله...»

دوباره با لبخند گفت:«مادر بعضی وقتها یه آرزوهایی محالند و ما باید کنار بیاییم می دانی من خیلی شهادت را دوست دارم نمی خواهم با مرگ عادی از دنیا بروم اما می دانم محال است.»

به تندی گفتم:«بسه دیگه به اندازه کافی نگرانی دارم»

اما او به عصبانیت من خندید گفت:«می گویند دعای مادر مستجاب می شود»

و من با عصبانیتی بیشتر گفتم:«محمد بسه دیگه پاشو برو»، و شروع کرد به بوسیدن پاهایم و من در دل برای سلامتیش دعا می کردم اما او بلاخره به آرزوی محالش رسید و این دنیای به قول خودش بی ارزش را رها کرد و من هم دیگر با شهادتش کنار آمده ام چرا که خودش دوست داشت. گرچه فقدانش دردی جانکاه است و عذابم می دهد اما خدا را شکر می کنم که به آرزویش رسید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده