جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۲۶
نوید شاهد - پدر شهید "مدافع حرم سید مجتبی ابوالقاسمی" در خاطره ای می گوید: «مدام با خودم می­‌گفتم: «اسمش که اسم خوبیه! سیدمجتبی! چرا خواسته سجاد صداش کنیم؟!» همان لحظه تعبیری در دلم جا خوش کرد؛ اما هیچ­‌گاه قاطعانه و مطمئن به زبان نیاوردم. با خودم گفتم: «شاید خداوند اعمال سید را به عنوان یک سجده کننده و عبادت کننده پذیرفته است و سید خوشحال از این ماجرا چنین درخواستی کرده است.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره/ به پدر و مادرم بگویید نام من «سید سجاد » است

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید مدافع حرم سید مجتبی ابوالقاسمی پانزدهم مرداد 1360، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. در رشته کاردانی امور فرهنگی حرفه ای درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. فرمانده گردان بیت المقدس، کارمند دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول بود. سال 1394 به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی روستای زیتان شانزدهم آذر 1394 ،بر اثر اصابت تیر به شهادت رسيد.

متن خاطره:

صدای زنگ در بلند شد. آیفون را برداشتم. صدای ناآشنایی پرسید: «اینجا منزل شهید ابوالقاسمیه؟!» با پرده­‌های تسلیت و تصاویر متعدد سیدمجتبی که هنوز بر در و دیوار خانه خودنمایی می­‌کرد، پرسیدن این سؤال بیش از پیش مشخص کرد که این بنده خدا باید غریبه باشد.

در را باز کردم. درست حدس زده بودم. اولین بار بود که او را می­‌دیدم. سلام و احوال پرسی گرمی کرد و همسرش هم  کنار موتورسیکلتِ پارک شده گوشه­‌ی پیاده‌­رو ایستاده بود، از دور آرام سری تکان داد و سلام کرد.

گفتم: «بفرمایید داخل. دم در بده. هوا هم سرده. بفرمایید!»

مرد گفت: «خیلی ممنون. یه کار کوچیکی داریم و رفع زحمت می­کنیم»

گفتم: «بفرمایید!»

گفت: «شما پدر شهید هستین؟!»

گفتم: «آره!»

گفت: «من اصلاً شهید رو ندیدم و نمی­‌شناسمش؛ اما چند شب پیش به خوابم اومد و گفت: «برو به پدر و مادرم بگو اسم من سیدسجاده!» من خودم نمی­دونم معنی و تعبیرش چیه؟ اما گفتم شاید شما خودتون بدونین یا حالا شاید قصه‌­ای داره که شما ازش اطلاع دارین. منم از این و اون پرسیدم و آدرس خونه‌­تون رو گرفتم تا بیام این پیامو بهتون بدم! الانم اگر اجازه بدین از خدمت‌تون مرخص بشیم»

در حالی که هنوز در فکر و خیال درخواست عجیب و غریب سیدمجتبی بودم، یک بار دیگر تعارفشان کردم بیایند داخل؛ اما خداحافظی کردند و رفتند و من ماندم با این پیام رازآلود سیدمجتبی!

مدام با خودم می­‌گفتم: «اسمش که اسم خوبیه! سیدمجتبی! چرا خواسته سجاد صداش کنیم؟!»

همان لحظه تعبیری در دلم جا خوش کرد؛ اما هیچ­‌گاه قاطعانه و مطمئن به زبان نیاوردم.

با خودم گفتم: «شاید خداوند اعمال سید را به عنوان یک سجده کننده و عبادت کننده پذیرفته است و سید خوشحال از این ماجرا چنین درخواستی کرده است.»

با اینکه چنین تعبیری در دلم نقش بسته بود، اما از پسر و دامادم خواستم که از حضرات علمای قم که در تعبیرخواب تخصص دارند، پیگیر شوند و تعبیر این خواب را بپرسند.

وقتی تماس گرفتند و تعبیرش را برایم گفتند، همان تعبیری که به دلم افتاده بود، تأیید شد.

گفتند که یکی از علما چنین فرموده است که «این جوان، اعمال و عبادت­‌های مخلصانه ای داشته است که خداوند از ایشان قبول کرد‌ه ­اند و بر اساس پذیرش اعمالش توسط پروردگار خواسته است که نامش سجاد باشد»

یک بار دیگر شکر خدا را به‌­جا آوردم به‌خاطر رتبه و جایگاهی که سیدمجتبی دارد و بار دیگر هاله‌­ای از حسرت دلم را فرا گرفت که پسرم را هیچ­وقت نشناختم. پسری که چنین رتبه و جایگاهی نزد پروردگار دارد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده