چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۵۳
نوید شاهد - نجمه چاک پور خیرآبادی همسر شهید "سروان رضا صیادی" خاطره ای را از ایشان نقل می کند که بیانگر روزهای قبل از شهادت این شهید گرانقدر است. نوید شاهد خوزستان شما را به مطالعه بخشی از خاطرات دعوت می‌کند.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید امنیت"سروان رضا صیادی" بیست و یکم مرداد 1357 در دزفول به دنیا آمد. دارای مدرک کارشناسی روانشناسی عمومی بود. سال 1386 ازدواج کرد.دارای دو فرزند می باشد پسرش علی و دخترش رونیکا نام دارند.وی از نیروهای یگان ویژه واحد رهایی گروگان بود. در جریان اغتشاشات آبان ماه سال 1398 برای تأمین امنیت شهروندان در ماهشهر عازم ماموریت شد.سرانجام در بیست و هفتم آبان 1398 در ماهشهر به دست ‌اشرار مسلح به شهادت رسید.

متن خاطره:

به خوبی به خاطر دارم رفتار ایشان در روزهای قبل از شهادت متفاوت بود، دو هفته قبل از شهادتش یک روز که در حال قرآن خواندن بود به صورت من نگاهی انداخت و گفت:«میدونی شهدا زنده هستند و من این زنده بودن شهدا را درک کردم»،

کمی تعجب کردم و با لبخند گفتم:«من هنوز به این درک نرسیدم»

اما رضا خیلی جدی نگاهش را به قرآن دوخت و آرام گفت:«به زودی زود به این درک زنده بودن شهدا خواهی رسید»

من با تعجب نگاهش کردم و گفتم:«انشالله...»

یک هفته قبل از شهادت دائم می گفت:« احساس بسیار خوبی دارم. خداوند می خواهد چیز خوبی به من و شما بدهد و این احساس آنقدر عمیق است که طی این سالها هیچگاه اینگونه احساسش نکرده‌ام»

و من می گفتم:«انشالله خیر است» اما متوجه بودم رضا در حال و هوای دیگری سیر می کند.

رضا برای دفاع از مردم ماهشهر در مقابل اشرار به عنوان ماموریت به ماهشهر رفت من نگرانش بودم اما هر لحظه با یاد خدا خودم را آرام می کردم. دو روز قبل از شهادتش با من تماس گرفت و گفت:«مرگ من نزدیک است و دارم می میرم».

من که بسیار نگرانش بودم در جوابشان گفتم:«دور از جان، دوباره شروع کردین، می شود یکبار هم که شده دم از شهادت و رفتن نزنید»

با همان صدای آرامش گفت: «عزیزم، من گفتنی ها را گفتم و واقعیت است، دیگر میل با توست که باور کنی یا نه اما مرا فراموش نکن و با قرآن خواندن همیشه به یادم باش»

این آخرین باری بود که صدای رضا شنیدم و دو روز بعد او به آرزویش رسید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده