نوید شاهد - «صدای همهمه درخیابان می پیچید و من از پنجره نظاره گر بودم البته زیاد به خاطر ندارم چون من نیز از سن کمی برخوردار بودم ولی یادم هست آن روز شوم که مزدوران شاه مردم را من الجمله خواهر عزیزم را به شهادت رساندند. سهیلا با دوستش فرشته ریاضی که در همسایگی ما بود در کوچه بازی می کردند که صدای گلوله آمد. مادرم صدای گلوله را که شنید سراسیمه به خیابان رفت و با پیکر خونی شهیده سهیلا و شهیده فرشته ریاضی مواجه شد...» آنچه خواندید بخشی از سخنان "فرامرز اله مرادی قشقایی" برادر شهید "سهیلا اله مرادی قشقایی" در گفتگو با نوید شاهد خوزستان است، شما را به خواندن متن کامل این گفتگو دعوت می‌کنیم.
1111

به گزارش نوید شاهد خوزستان، در 13 آبان سال‌های 57 و 58 کشتار وسیعی از قشر دانش آموز جامعه انجام شد که تبیین‌کننده نقش اثرگذار این قشر در دستیابی به اهداف والای نظام بوده است. بیشتر مبارزات دوران طاغوت را دانش آموزان در سال‌های 56 و 57 با شرکت در تظاهرات، تجمعات، همایش‌ها، انجام دادند که بیشتر این دانش آموزان را دبیرستانی‌ها و دانش آموزان مقاطع راهنمایی تشکیل می دادند.

از شهید «محمد حسین فهمیده» شهرستان قم که خود را به جنوب کشور می رساند تا شهید «بهنام محمدی راد» جنوبی، همه و همه در عزم خود راسخ بودند تا بتوانند شهرهای جنوب کشور را از دست دشمنان بعثی رها کنند. آنها با قامتان کوچک خود قلبهای بزرگشان را به خط مقدم می رسانند تا همچون هم رزمان بسیجی خود فرمانده را به مبارزه با دشمنان متقاعد کنند.

اما امروز می‌خواهیم از کودکی بنویسم که در همان روزهای آغازین انقلاب و راهپیمایی ضد رژیم پهلوی به دور از هیاهیوی مردم در حال بازی کودکانه اش مورد اصابت گلوله دشمنان قرار گرفت و به شهادت رسید.

در این راستا گفتگویی با "فرامرز اله مرادی قشقایی" برادر شهید "سهیلا اله مرادی قشقایی" انجام شده است؛ شهیدی که دوم آبان 1349، در شهرستان اهواز به دنيا آمد. دانش آموز سوم ابتدايي بود و بيستم آبان 1357، در زادگاهش در هنگام تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهي در حالی که در کوچه با همسالانش بازی می کرد که بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد.

در ادامه گفتگوی نوید شاهد خوزستان را با برادر شهیده سهیلا اله مرادی قشقایی بخوانید.

نوید شاهد خوزستان: لطفا خودتان را معرفی کنید؟

فرامرز اله مرادی قشقایی: فرامرز اله مرادی قشقایی برادر شهیده سهیلا اله مرادی قشقایی هستم.

نوید شاهد خوزستان: ازخصوصیات اخلاقی شهیده برایمان بگویید؟

فرامرز اله مرادی قشقایی: خواهرم بسیار زیبا و مهربان بود با اینکه کوچک بود اما به تمیزی لباسش بسیار اهمیت می داد. دختری زیبا باگونه های سرخ به رنگ انار و لبخندی که همیشه برلب داشت. با همان سن کمش به خوش اخلاقی و مهربانی در میان دوستانش معروف بود.

نوید شاهد خوزستان: شهیده از سن بالایی برخوددار نبود، دیدگاهش نسب به امام، انقلاب و رژیم طاغوت چه بود؟

فرامرز اله مرادی قشقایی: سهیلا با همان سن کم همیشه از مادرم می پرسید امام کیست که همه مجذوب او شده اند و برای دیدارش جان فشانی می کنند. راستش او با سن کمی که داشت از ستم شاه ظالم که بر مردم روا می کرد ناراحت بود چون در کوچه و خیابان می‌دید و شاهد این بود که مردم به ضرب گلوله به شهادت می رسند.


نوید شاهد خوزستان: وضعیت تحصیلی شهیده چگونه بود؟

فرامرز اله مرادی قشقایی: وی بسیار به تحصیل علاقه داشت و هر روز تکالیفش را با عشق می نوشت کادر مدرسه از ایشان بسیار راضی بودند و همیشه­­­ برای مدرسه زودتر از ساعت آماده می شد.

نوید شاهد خوزستان: خبر شهادت ایشان چگونه به شما رسید و احساس شما درآن لحظات چه بود؟

فرامرز اله مرادی قشقایی: صدای همهمه درخیابان می پیچید و من از پنجره نظاره گر بودم البته زیاد به خاطر ندارم چون من نیز از سن کمی برخوردار بودم ولی یادم هست آن روز شوم که مزدوران شاه مردم را من الجمله خواهر عزیزم را به شهادت رساندند. سهیلا با دوستش فرشته ریاضی که در همسایگی ما بود در کوچه بازی می کردند که صدای گلوله آمد. مادرم صدای گلوله را که شنید سراسیمه به خیابان رفت و با پیکر خونی شهیده سهیلا و شهیده فرشته ریاضی مواجه شد. هر دو دوست صمیمی، فرشته ریاضی و سهیلا خواهرم غرق درخون بودند و مادرم با چشمانی گریان من و خواهر کوچیکم را به همسایه سپرد تا پیکر به ظاهر نیمه جان آن دو را به بیمارستان منتقل کنند.

نوید شاهد خوزستان: زیباترین خاطره ای را که از شهیده سهیلا دارید را برایمان بازگو کنید؟

فرامرز اله مرادی قشقایی: سهیلا عروسکی پارچه ای با موهای طلایی به رنگ موهای خودش داشت که مادرم برای او درست کرده بود. همیشه و در همه حال با او بازی می کرد و حس مادرانه نسبت به عروسکش را ما هر روز در رفتار سهیلا می دیدم. هیچگاه عروسک را از خودش دور نمی کرد همیشه می گفت: «اگر من نبودم برایش لالایی بخوانید تا بخوابد.»

یک روز که مادرم نبود و سهیلا آماده برای مدرسه می شد عروسکش را به من داد و گفت: «داداش براش لالایی بخوان تا بخوابد من غذایش را دادم» و من همانطور که نگاهش می کردم او را مادری مهربان و دلسوز برای بچه های آینده خودش می دیدم. آن روز عروسک سهیلا تا بعدازظهر مهمان من بود.

نوید شاهد خوزستان: و آخرین سخن .....

فرامرز اله مرادی قشقایی: آخرین سخن چه بسیار شهیدانی که رفتند و با خون پاک خود راه را برای ما هموار کردند تا ما اکنون در آرامش و آسایش در میهن اسلامی خودمان به راحتی زندگی کنیم. با امید پیروزی و آبادانی هر چه بیشتر کشورم و سرافرازی فرزندان این مرز و بوم در همه مقاطع تحصیلی یاد و خاطره شهدای انقلاب گرامی باد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده