مادرم مبادا لباس رزم من غبار بگیرد
به گزارش نوید
شاهد خوزستان،شهید مجید اسمعیلی دوم بهمن 1339، در روستاي قلعه عبدالشاه از توابع
شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش عبدالرضا، كارمند شركت بود و مادرش خدابس نام داشت.
تا چهارم متوسطه درس خواند. ازدواج كرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. چهاردهم
شهريور 1365، با سمت نيروي واحد اطلاعات – عمليات
در محور اسلام آباد غرب - پلدختر بر اثر سانحه رانندگي به شهادت رسيد. پیکرش را در
اسحاق ابراهيم شهرستان زادگاهش به خاك سپردند.
متن وصیتنامه
شهید مجید اسمعیلی :
بسم
الله الرحمن الرحیم
من
طلبتی وجدتی : هر کس مرا طلب کند می یابد مرا ـ و من وجدتی عرفتی : هر کس مرا یابد
می شناسد مرا ـ و من عرفتنی عشقتی : هر کس مرا شناخت عاشقم می شود ـ و من عشقتی
عشقته : هر کس عاشقم شد عاشقش می شوم ـ و من عشقته قتله : هر کسی را که عاشقش می
شوم می کشم ـ و من قتله فانادیه : هر کس را کشتم خونبهایش خودم هستم.
با
درود فراوان به امام زمان (عج) و نائب بر حقش روح خدا فرمانده کل قوا خمینی کبیر و
سلام به شهیدان صدر اسلام و معلولین انقلاب و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و سلام
بر امت شهید پرور ایران . و سلام به پدر و مادر مهربان خودم که با زحمات فراوان
مرا به این اندازه رسانیده است . پدر و مادر مهربانم در لحظات آخر عمرم با شما
خداحافظی می کنم و همانطوریکه شما مرا تربیت کرده اید من هم به عنوان یک فرزند وصیتم
را بعنوان چند تذکر ارائه می نمایم .
به دنیا دل نبندید
اول اینکه
مادر و پدر مهربانم این دنیا فانی است و زودگذر من از زوال که به دنیا آمدم دل خوشی
بدنیا نداشته ام و این دنیا زندان من بود . من این زندان را ترک می کنم و می باید
ترک کنیم ولی چه خوب و بهتر که خود انسان ترک کند که به سعادت برسد من این مرگ یعنی
مرگ با شرافت را ترجیح می دهم .
مجلس ختم مرا تشریفاتی نگیرید
دوم اینکه پدر و مادرم بعد از مرگم یعنی کشته شدنم گریه و زاری نکنند ناله نکنید تا مردم نفهمند . مجلس ختمم را تشریفاتی نکنید. بگذارید مثل کسی بمیرم که گویا هیچکس ندارد زیرا در دنیا تنها بودم اگر دوستان و یاران با وفایی داشتم که مثل گل به شاخه ها و شاخه ها به ساقه بودیم اگر روزی رسید که ساقه هم باید از بین برود ما صبر می کنیم بگذار ساقه هم برود ما که رفتنی هستیم پس بگذار مادر و پدرم تنها بمیرم و گمنام . بمیرم و حرفی از کشته شدنم نزنید.
مادرم سرت را بالا بگیر
و اما تو مادرم می دانم نمی توانم جلو گریه
ات را بگیرم ولی هر وقت که ناراحت شدی گریه کن بیاد حسین که چه غریبانه کشته شد. مادرم برای من گریه نکن ای مادر عزیزم که هر قطره ای اشک تو تیری است بر جگرم سرت
را بلند کن و با صدای بلند دشمن شکن الله اکبر بگو بگو که ما پیروزیم. خداوند به
شما وعده داده است همچون مادرانی که شمائید در بهشت موعود چون هدیه کرده اید
فرزندانتان را در راه خدا پس گریه نکن چون امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت
.
مادرم مبادا لباس رزم من غبار بگیرد
نکته سوم ـ مادر خواهرانم را با حجابشان که چادری است آغشته ز خون من حفظ کنند و برادرانم را تربیت نمایند و بعد از مرگم یعنی کشته شدنم آنها را روانه جبهه ها بکنید. ای پدر و مادر مهربانم من خیلی جبـهه را دوست دارم اگر به خاطر شما نمی شد سالها در جبهه می ماندم تا کشته شوم و به خانه نمی آمدم ولی حال اگر کشته شدم مبادا لباسهایم بر گونه دیوار آویزان بماند و اسلحه ام در اسلحه خانه سرد به زمین مثل یک فرد شکست خورده به زمین بماند و مقداری هم گرد و غبار روی آن را بپوشاند. مادر عزیزم لباسهایم را بر تن برادرانم بپوش و اسلحه ام را بدوش شان نهاده و روانه جبهه ها کن و دوباره دشمن را با صدای بلند تکبیر گفتن و در شبها پست دادن تا دیگر رزمندگان اسلام آسوده بخوابند. ای برادر خوبم بجنگ تا از این کفار ضد دین و ضد خدا و منکر خدا را بکش تا کشته شوی . ولی هدف شهادت نباشد هدف یاری اسلام و هدف خدا باشد و اگر توانستی بکشی تا کشته شوی.
در مقابل سختی ها شکایت نکنید
نکته چهارم- پدر و مادر مهربانم هر چند پای من زحمت فراوان کشیده اید مرا به لطف و بزرگواری خودتان ببخشید و مرا حلال کنید و از دیگر اقوام و دوستان و خویشاوندان سلام برسانید و از قول من خداحافظی کنید . پس پدر و مادر عزیزم دل قوی بدارید که قادر یکتا پشتیبان شماست و تنها اوست که شما را از شر دشمنان نجات می دهد و دشمنان را به انواع عذابها و شکستها دچار می سازد و عاقبت شما را به خیر می گرداند . این مصیبتها زودگذر و پایان پذیر است ولی پاداش و جانفشانیها و فداکاریها بر نعمتهای ابدی و به پایان خداوندی خواهند رسید . اگر می خواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچگاه زبان شکایت نگشایید و آنچه را که از قدر و منزلت الهی شما می کاهد بر زبان نیاورید .