معرفی کتاب/ "پسرم نور بود"
وقتی که مقدمات کار جهت برگزاری یادواره شهدای جهاد کشاورزی خوزستان را پیگیری می کردیم یکی از برنامهها دیدار و مصاحبه با خانواده معظم شهدا بود در یکی از این دیدارها به منزل شهید منصور شجاعی در روستای نشان از توابع شهرستان بهبهان رفتیم خانه ای که به برکت اسم منصور و زحمات طاقت فرسای خانواده سراسر عشق و صمیمیت بود در این دیدار خاطره انگیز مادر محترم شهید چقدر عاشقانه و از صمیم قلب از پارهتنش سخن میگفت و مشخص بود در تمامی این سالهای جدایی با منصور زندگی کرده است.
وی از خاطرات منصور می گفت و با بغض و اشک هجران نگاه به سختی صحبت می کرد خواسته ای را مطرح کرد که سرانجامش این کتاب است. مادر منصور گفت: «من تا زنده هستم در این دنیا یک آرزو دارم و آن هم این است که مطالبی که من از فرزند شهیدم در سینه دارم و بازگو میکنم به صورت یک کتاب چاپ کرده و به من بدهید»