فردی بسیار تاثیر گذار بود و تدریس کلاسهای عقیدتی داشت
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید امیرقلی ابدالی چهاردهم
خرداد 1330در شهرستان مسجدسلیمان چشم به جهان گشود. پدرش عباس نام داشت و در شرکت
نفت کارگری می کرد و مادرش خاتون جان نام داشت.
کمک به محرومان
در سن شش سالگی به مدرسه رفت مدرسه نزدیک خانه نبود و او باید یک مسیری را با دوستانش
پیاده روی می کرد. خانواده او از رفاه نسبی برخوردار بودند و همیشه بابت همین سپاسگزار
خداوند بودند. از والدینش یاد گرفته بود با صبوری و تلاش و ایمان و توسل به خداوند
یک یک مشکلات حل می شوند. ولی شرایط سخت جامعه هیچ وقت او را از افرادی که از این
رفاه محروم بودند غافل نساخت. گرایش عجیبی به اجتماع و مردم داشت. از همان بچگی برای کمک به نیازمندان
و دیگران داوطلب بود.
خصوصیات اخلاقی
وی در خانواده ای مومن و با ایمان بزرگ شد .صمیمت ، پاکی و
نجابت از مهم ترین اساس ساده زندگی در خانه و خانواده اش بود و والدینش توانستند
او را پسری فداکار و نجیب تربیت کنند. در کودکی همیشه با دوستانش به بازی و تفریح
مشغول بود وابستگی عجیبی به پدر و مادرش داشت .با خواهر و برادرانش صمیمی و باادب
رفتار می کرد. بسیار ساده می پوشید و اهل تجملات و تشریفات نبود. بین دوستانش
بسیار عزیز بود و همه دوستش داشتند. پسری با ایمان بود و همیشه نمازش را اول وقت در مسجد بجا می آورد.
ازدواج
دوره ابتدایی
و را هنمایی را با تلاش و جدیت با موفقیت سپری کند و پس از آن در دوره متوسطه در
رشته ریاضی دیپلم خود را اخذ کرد. وقتی که درسش را به اتمام رساند مشغول کار و
فعالیت شد ،ابتدا در کارهای موقتی مثل کار در نجاری، نانوایی، و غیره مشغول بود. خانواده
که جدیت او را می دیدند. وی را تشویق به ازدواج کردند و پس از آن در سال 1349با دختری
که خانواده برایش انتخاب کرده بود ازدواج کرد. كارمند كارخانه كاغذسازي شد و در آنجا به کار و فعالیت پرداخت، اوقات
بیکاریش را به مطالعه کتابهای مذهبی و دینی می پرداخت همچنین از کمک و یاری به
مردم محروم غافل نمی شد. سادگی سرلوحه زندگی مشترکش بود. پس از آن صاحب دو پسر و
یک دختر شد. علاقه خاصی به فرزندانش داشت.
ظلم دوره
طاغوت
ظلم زمانه و
حاکمیت شاه را به هیچ عنوان قبول نداشت و ظلمی که به مردم می شد را نمی توانست
تحمل کند. همیشه می گفت: «با رفتن شاه مردم ایران روی شادی و خوشی را می بینند.»
وی برای رفتن
شاه از ایران و ورود امام خمینی به ایران بسیار تلاش کرد. وی عاشقانه امام خمینی
را دوست داشت و همیشه عکسی از امام در کیف
پولیش بود و موقع نماز خواندن سه وعده نمازش برای پیروزی انقلاب دعا می کرد.پس از
پیروزی انقلاب به رهبری امام خمینی(ره) به
سربازی رفت می گفت:« افتخار می کنم زیر پرچم ایران اسلامی و برای ایران سربازی
کنم» چون در زمان رژیم شاه هر چه از او خواستند که به سربازی برود نپذیرفت. بسیار
منظم و دقیق بود و هر حرفی را به راحتی نمی پذیرفت همیشه سعی می کرد با منطق و
دلیل حرفهایش را به دیگران به اثبات برساند .
تدریس کلاس های
عقیدتی
او در سربازی
هم در کلاس های عقیدتی شرکت می کرد و هم خودش به بچه هایی که سن کمتری داشتند دروس
عقیدتی و اسلامی می داد. فردی بسیار تاثیر گذار بود و همیشه در هر جایی که قرار می
گرفت همه را تحت تاثیر قرار می داد .با آنکه متاهل بود ولی احساس مسئولیت زیادی که
داشت هیچگاه از دلبستگی و وابستگی به والدینش کم نشد و همیشه به آنها سرمی زد و از
آنها دلجویی می کرد.
پیروزی انقلاب
اسلامی
مدت زیادی از
پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگذشته بود که جنگ تحمیلی بین کشور ما و عراق شد و این
ماجرا بسیار سخت بود بمبارانهای گاه و بی گاه کشور عراق نظم و آرام و قرار را از
همه مردم گرفته بود .او بسیار در تربیت فرزندانی انقلابی و صالح تلاش می کرد. در
همان زمان همه جوانها به سمت جبهه های حق علیه باطل می رفتند او بخاطر مسئولیت های
فراوانی که داشت نتوانست به خط مقدم و مبارزه برود ولی همیشه در نگاهش غم بزرگی
بود که دوست داشت و آرزوی مبارزه با دشمن را تکلیف واجب برای خود می دانست.
شهادت
در پشت
جبهه بسیار فعال بود در آن روزها همه به هم کمک می کردند و او بیشتر اوقات به کار
مشغول بود یا در محل کار و یا در پشت جبهه. بچه های محله بزرگتر می شدند و او
بسیار مراقب بود و سعی می کرد مطابق با سنشان آنها را تربیتشان کند. همه دوستش داشتند
و عجیب مثل خودش بچه های محله نیز بسیار
وابسته به او بودند. سر انجام در بمباران دوم مرداد،1365 ، در بمباران هوايي هفت تپه بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پیکر او را در گلزار شهداي چهاربيشه زادگاهش به خاك سپردند.