به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید
احمد خزایی از شهدای دفاع مقدس در یکی از شب های سرد زمستان در سال 1342 در اهواز
به دنیا آمد. احمد
پسر بزرگ خانواده بود. از کودکی علاقه ای خاصی به مسجد رفتن داشت و همیشه در
برنامه های مختلف فرهنگی و مذهبی شرکت می کرد. او از همان دوران کودکی یک بسیجی فعال بود. هفده سال بیشتر
نداشت که داوطلبانه راهی جبهه
شد. همه احمد را به شجاعت و دلیری، مهربانی و گشاده دستی می شناختند. تمام زندگی و
جوانی احمد در جنگ خلاصه می شد. وی در
جنگ آرپجی زن بود و سرانجام در عملیات خیبر سال ۶۲شهید شد. جسد این شهید بزرگوار
پس از ۱۳سال در میان
شهدای مبادله ای به آغوش خانواده اش بازگشت . "مهین
قیاسی " مادر رنجدیده شهید احمد خزایی است که نوید شاهد گفتگویی را با این مادر گرانقدر ترتیب داده است. ماحصل این گفتگو را باهم می خوانیم.
نوید شاهد خوزستان:مادر جان آخرین دیدار با شهید را به یاد دارید؟
مهین قیاسی:یاد و مرور روزهای آخر بودنش، قلبم را به درد می آورد.
بله... آن روز در ذهنم حک شده است . محال است تا زنده ام آن لحظات را از یاد ببرم. دلم برایش تنگ شده است...از شما چه
پنهان که فقط چشمانم می دانند چه می گویم.
احمد در آن روزها دانش آموز سال چهارم دبیرستان منوچهری اهواز در رشته اقتصاد همزمان با جبهه در حال به تحصیل بود.
کارت ورود به جلسه امتحانات نیمه اول سالش که بی ُ مهر و امضا ماند، هنوز در کیف مدرسه اش است و آن را نگه داشته
ام. یادم می آید که 27 بهمن سال 62بود که به خانه آمد. فقط 5ساعت درخانه ماند. لباسهایش را برای آخرین بار شستم. بعد از اینکه احمد
نمازش را خواند، با پدرش خداحافظی گرمی کرد دستش را دور گردن او انداخت و قول داد زود برگردد و در امتحانهایش
شرکت کند و ادامه تحصیل دهد.
پدرش در آن زمان بنا بود و الان سه سالی هست که به رحمت خدا رفته است -
احمد آن روز ناهار نخورده به مسجد رفت و از همه دوستانش خداحافظی گرفت. احمد کشیک مسجد محل بود و همه خیلی
خوب او را می شناختند و دوستش داشتند.
نوید شاهد خوزستان:از خاطره به دنیا آمدن شهید احمد خزایی برایمان بگویید. چه سالی بود؟
مهین قیاسی:احمد در 20دیماه 1342در بیمارستان (جرجانی سابق) اهواز به دنیا آمد . آن شب یکی از سردترین شبهای زمستان بود که
برای اولین بار همه شهر یخبدان گرفته بود. احمد ساعت پنج صبح به دنیا آمد. او سال 62در سن 20 سالگی شهید شد. آرزوی
هر مادری است که دامادی پسرش را ببیند اما احمد ازدواج نکرده در جوانی شهید شد.
نوید شاهد خوزستان:از ویژگی های جوان شهیدتان برای ما بیشتر بگویید.
مهین قیاسی: پسرم از دوران کودکی، آرام، مهربان و خوشرو بود . آنقدر دست و دل باز بود که همه دوستانش لقب احمد "بخشنده " روی او گذاشته بودند.
از مهربانی های این شهید این بود که در کودکی عیدی هایش را با هم سن و سالانش تقسیم می کرد. بچه درس
خوانی بود . در مدرسه نیز از شاگردان زرنگ بود. ارتباطش با اطرافیانش بسیار خوب بود. من و پدرش به شدت به او
وابسته بودیم. احمد هیکل درشت و قدی بلند که شاید نمونه نداشت. پسرم شجاع و دلیر و نترس بود که رفتن به جبهه و شهادت
جز آرزوهایش بود. در آن سن کم عجیب از جنگ و خمپاره و شهادت نمی هراسید. جبهه و جنگ از آب و غذا هم برایش واجب
تر شده بود و قبل از شهادتش تمام ماهها و روزهای سال را در جبهه جنگید.
نوید شاهد خوزستان:از
فعالیت ها شهید احمد خزایی در جبهه چیزی به یاد دارید؟
مهین قیاسی: پسرم "آر پی جی زن" جبهه
بود. او علاقه و ارادت خاصی به تازه واردان به جبهه داشت. به یاد دارم یک روز که
به خانه آمد
او خواستم حداقل تا شب کنارمان بماند اما
او در جوابم گفت؛ تعداد زیادی از جوانان از سرتاسر کشور برای ورود به جبهه
آمده اند که نیاز است به آنها آموزش های لازم را دهم. اگر این کار را نکنم تا آخر عمر خودم را مدیون آنها می دانم.
نوید شاهد خوزستان:احمد چطور و کجا شهید شد؟
مهین قیاسی: 6 اسفند سال 62 در عملیات خیبر بود که احمدم در خاک عراق با بیست سال سن شهید شد.
احمد 13 سال و نیم مفقود الجسد بود تا اینکه سال
75 او در میان 750 شهید دیگر به آغوش خانواده بازگشت. شهید ما در
ردیف شهدای مبادله ای بود.
نوید شاهد خوزستان: آن ۱۳ سال دوری چطور بر شما
گذشت؟
مهین قیاسی:بدترین سال های زندگیمان همان روزها بود.
نمی دانستم پسرم زنده است یا نه؟ کجاست و چه می خورد؟ چرا یک زنگ هم نمی
زند تا ما را ازنگرانی در بیاورد؟ در
کدام بند اسیر شده است که رهایش نمی کنند. تمام این سیزده سال بر سر سفره یک بشقاب
هم برای احمد می گذاشتم. براساس نشانی هایی که داده بودند می دانستیم
که شهید شده است.
نوید شاهد خوزستان:از خودتان و حال و هوای این روزهایتان با شهید
بگویید.
مهین قیاسی : افتخارم این است که مادر و
خواهر شهید هستم . من مادر شهید احمدخزایی و خواهر شهید خسرو قیاسی هستم. خدا را
شاکرم
که همیشه به لطف فرزند و برادرم شهیدم
همیشه برکت و نعمتهای خداوند مهمان خانه ما بوده و هیچوقت محتاج کسی نبوده ایم.
روزی نیست که بر قاب عکس های روی میز کنج
اتاق بوسه نزنم و از این دو شهید نخواهم که دعای خیرشان پشت سر من و
دیگر فرزندانم باشد. شهدا زنده اند و من
به این باور رسیده ام.
از اوضاع و احوال خودم هم که برایتان
بگویم، این است که همسرم _پدر شهید احمد خزایی _ را چند سالی است از دست
داده ام. ایشان در زمان که زنده بودند
بنایی می کردند.
نوید شاهد خوزستان:چند فرزند دیگر به غیر از احمد دارید؟
مهین قیاسی: من به غیر از احمد سه پسر و سه دختر دارم
احمد تنها فرزند جبهه رفته و شهید من است.
او پسر بزرگ خانواده بود. از کودکی علاقه ای بسیار به مسجد رفتن و فعالیت در
برنامه های مختلف فرهنگی و مذهبی بود، او
از همان دوران کودکی یک بسیجی فعال بود که سرانجام از سیزده سالگی
داوطلبانه به جبهه رفت و تا سال 62 در همه
عملیات ها حضور گسترده داشت.
نوید شاهد خوزستان:اگر احمد زنده بود...؟
مهین قیاسی: بی شک اگر احمدم زنده بود اکنون از همرزمان سردار
عزیزمان حاج قاسم سلیمانی و یا شهید دفاع از حرم اهل بیت(ع) بود.