نوید شاهد - شهید"عظیم ژاله" که اخلاق و رفتاری نیکو داشت و دلسوز دیگران بود، اگرچه همه او را به شوخ‌طبعی می شناختند، اما دلش دریای درد و غم بود. با شروع انقلاب اسلامی شهید با جمیع مردم همراه و همگام بود و با پیروزی انقلاب مانند سایر مردم شکرگذاری می کرد و می گفت: «این انقلاب همه را اصلاح خواهد کرد.» در ادامه سایت نوید شاهد شما را به خواندن زندگی نامه این شهید بزرگوار دعوت می‌نماید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید عظیم ژاله در یکم شهريور 1340 در خانواده ای مذهبی و زحمتکش در دزفول قهرمان و پایدار چشم به جهان گشود. پدرش حسين نام داشت و خواربار فروش بود و مادرش معصومه نام داشت. او در زندگی‌اش سختی های زیادی را تحمل کرد که او را مهیّا ساخت تا از صورت واقعی درد و رنج که در عامّه مردم بود، مطلع باشد و آن را درک کند و این انس و الفت وی با درد و رنج، نتیجه اش آن بود که همواره لبخندی بر لب داشت، اما غمی بزرگ در قلبش بود. و او نیز می کشید آن درد و رنجی را که دیگران می کشیدند، چون در خانواده ای مستضعف بود و این وجه مشترک همه خانواده های شهداست، که همه مستضعف بودند، اما دیندار.

خصوصیات اخلاقی

 شهید با هر سختی و مشقتی بزرگ شد. او که اخلاق و رفتاری نیکو داشت و دلسوز دیگران بود، اگرچه همه او را به شوخ‌طبعی می شناختند، اما دلش دریای درد و غم بود. با شروع انقلاب اسلامی شهید با جمیع مردم همراه و همگام بود و با پیروزی انقلاب مانند سایر مردم شکرگذاری می کرد و می گفت:« این انقلاب همه را اصلاح خواهد کرد.»

شهادت برادر

 شهید عظیم سخنش این بود که همه فرزند این آب و خاکیم، پس باید با هم برادر باشیم تا بتوانیم به دیگر مسلمین جهان کمک کنیم و باید طوری رفتار کنیم که فردای قیامت گریبانمان به راحتی از چنگال انتقام خدای بزرگ رها گردد. وی بعد از شهادت برادرش، حسن ژاله، به دنبال گوشه ای خلوت می گشت تا صدای گریه و ناله اش در غم شهادت برادرش را کسی نشنود. روزها گذشت و او با گرفتن دیپلم و ورقه پایان خدمت، کار سنگین رانندگی را شروع کرد.

شهادت

وی آرزو داشت با بهبودی وضع اجتماعی خودش به والدینش هم  کمکی برساند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت.  از عملیات فتح المبین تا هنگام شهادتش به صورت پیاپی از موقعیت های مختلف برای رفتن به جبهه سود می جست. او حدوداً یک سالی در جبهه در واحد مهندسی رزمی قسمت تعمیرات خدمت کرد،. بسیار دلسوز بود و همیشه شکر خدا می گفت و می گفت:« خدایا دوست دارم پایان جنگ پیروزی را ببینم.» و اکثر اوقاتش را که در دزفول بود بر سر مزار شهیدان می رفت و در گوشه ای خلوت خیره بر اهل قبور می بود و یاد شهدا را گرامی می داشت. سرانجام در شامگاه روز بيست و پنجم مرداد ماه سال ۱۳۶۲ در جبهه پاسگاه زید در حین انجام وظیفه در خط مقدم، در حالی که مشغول تعمیر یک بولدوزر بود، صفیر گلوله خمپاره ای به او نوید شهادت داد و رهسپار دیار حق گردید. . پیکر او را در شهيدآباد زادگاهش به خاك سپردند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده