نوید شاهد - شهید "محمد حسین محجوب انصاری" در بخشی از وصیت‌نامه خود می‌نویسد: «پدرم شما می دانید که چقدر عاشق رفتن به جبهه بودم، پدرم تو سالها برای من از علی اکبر، قاسم و امام حسین می گفتی، آیا وقت آن نرسیده که به ندای هل من ناصر حسین پاسخ گویم. آیا وقت آن نرسیده لبیک گویان به حضور پروردگار رسید...» در ادامه متن وصیت نامه این شهید بزرگوار را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید محمد حسین محجوب انصاری يكم آذر 1339، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش علي، روحاني بود و مادرش كوكب سلطان نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سي و يكم تير 1361، در شرق بصره عراق به شهادت رسيد. پيكرش مدتها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.

متن وصیت نامه شهید محمد حسین محجوب انصاری:

وصیتنامه، وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ ﴿١۴۶﴾

چه بسا پیامبرانی که انبوهی دانشمندانِ الهی مسلک [و کاملان در دینِ] به همراه او با دشمنان جنگیدند، پس در برابر آسیب هایی که در راه خدا به آنان رسید، سستی نکردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن] سر تسلیم و فروتنی فرود نیاوردند؛ و خدا شکیبایان را دوست دارد

خدایا مُردن در رختخواب برای من ننگ است 

سلام بر امام امت و سلام بر ملت شهید پرور و شجاع ایران و درود و سلام بیکران به شهدای اسلام و انقلاب اسلامی وصیت نامه خود را در حالی می نویسم که قلبم مالامال از عشق به شهادت به لقای پروردگار است امید آن دارم که خداوند گناهان مرا ببخشاید و به من لیاقت شهادت در راهش را عنایت فرماید تا بتوانم جان خود را در حالی که در خدمت او هستم فدا کنم خدایا تو خود گواهی که مردن در رختخواب برای من ننگ است خدایا تو خود میدانی که من دوست دارم در میدان نبرد و در حال نابود کردن دشمنان جانم را به جان آفرین تسلیم نمایم دوست دارم هجرت کنم پر گشایم و جامعه خواری و ذلت را از تن خود بیرون آورده و جامه جهاد و فداکاری و سربازی امام زمان و جندالله بر تن کنم و به سوی تنها معبودم تنها معشوقم و تنها امیدم عاشقم و معشوقم بروم زیرا همه چیزم از اوست و حتی جانم از اوست و به اختیار او حرکت می کنم چراکه ان صلواتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین خدایا تو خود میدانی که قلبم در حجاب و گناه فرو رفته است و شاید این آخرین نوشته ام باشد ولی چه فایده که هنوز نتوانستم خودم را از منجلاب شرک و شهوت و گناه پاک گردانم. 

لبیک گفتن به امام حسین(ع)

خدایا دوست دارم هر چه زودتر با حضور حضرتت برسم ولی خجلم چرا که باید با دستی گنهکار بیایم خدایا چه کنم تو خودت گواهی که چقدر خجالت میکشم در خیابان راه بروم در کوچه راه بروم زیرا در هر قدمی چهره ام به چهره مبارک یکی از اعضای خانواده شهدا می خورد و احساس شرمندگی می کنم. مادرم برادرانم خواهرا نم و پدرم شما می دانید که چقدر عاشق رفتن به جبهه بودم پدرم تو سالها برای من از علی اکبر، قاسم و امام حسین می گفتی آیا وقت آن نرسیده که به ندای هل من ناصر حسین پاسخ گویم .آیا وقت آن نرسیده لبیک گویان به حضور پروردگار رسید.

سخنی با خانواده ام:

مادرم میدانی در یک روز از ماه رمضان چقدر برایت از شهادت گفتم تا تو را  راضی کردم  ولی خدا شاهد است خون من از خون علی اکبر و قاسم رنگین‌تر نیست علی اکبر در کربلا چند تکه شد اگر نمی‌دانید بپرس و عبرت بگیر. مادرم این را بدان که اگر خدا مرا بپذیرد هم من در قیامت روسفیدم هم تو نزدحضرت فاطمه و زینب( س ) رو سفیدی چراکه اگر او جگرگوشه خود را داد و تو هم دادی او علی اکبر داد و حسین را ، تو هم حسین دادی. مادرم دوست دارم شاهد باشم که همیشه به عکس های برادران نگاه کنم برادرانی که تا چند روز پیش با هم بودیم و اکنون فقط قلبمان باهم است

پدر و مادرم شما می دانید که نمی توانم لحظه ای آرام بگیرم دوست ندارم شاهد جان دادن برادرانم باشم دوست ندارم شاهد جان دادنم باشید. دوست دارم در بیابان ها بمانم تکه تکه شوم ولی خدا مرا بپذیرد .

ای امت عزیز ایران ای خانواده شهدا شما چشم و چراغ این ملتید  شماپرچم دار انقلابید ( علیکم الاف التحیه السلام )

خواهرم شما زینبی باشید برایم گریه نکنید بلکه بر مظلومیت امام حسین گریه کنید و زینب گونه باشید

برادرم احمد نمی خواهم به شما بگویم زیرا تو و پدرم به خوبی می دانید که برای چه شما را ترک کردم و به معشوق پیوستم برادرم تو باید به مادرم و خواهرانم بفهمانی که من این نوع مرگ را خودم انتخاب کردم و اکنون خوشحالم  برادرم اگر تو را در جریان بعضی از کارهایم قرار نمی دادم چون خودت مطلع بودی و آگاهی کافی داشتی و می‌دانید اکنون به سعادت ابدی رسیده‌ام مبادا رهبرم را تنها بگذاری. تو جانشین من در جبهه باش.

سخنی با همرزمانم:

برادران بسیج می خواهم به شما بگویم که اگر شما را ناراحت کرده ام مرا ببخشید و می دانم که شما را ناراحت کردم ولی طلب و بخشش دارم برایم دعا کنید در دل شب ها برایم دعا کنید و از خداوند طلب عفو نمایید برایم دعا کنید و ای امام تو نیز ما را دعا کن و ما را راهنمایی فرمایید و من را به عنوان شاگردی بپذیر و دعا کن شهادت در راه خدا نصیبم شود و خداوند ما را عفو نماید

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم      راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

من مقداری پول به انستیتو شیراز بدهکارم در صورت مطالبه به آنها بدهید تا روز ۱۹ ماه رمضان ه گرفته‌ام وبقیه را برایم بگیرید برایم زیاد خیرات نمایید طلب عفو نمایید و سلام‌علیکم الهی العفو العفو محمدحسین انصاری بیستم تیرماه سال ۶۱

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده