روایتی کوتاه از شهید احمد خادم الحسینی
دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۰۸
پس از عمليات بيت المقدس كه منجر به فتح خرمشهر گرديد عده اى از شهدايى را كه در اين عمليات به شهادت رسيده بودند به شيراز آوردند. جمعيت زيادى از مردم در اين مراسم تشييع حضور يافته بودند كه در ميان آنها علماى شهر ديده مى شدند...

بر بالين عشق 1

نوید شاهد: پاسدار شهيد احمد خادم الحسينی در سال 1332 در شيراز متولد شد. از همان دوران نوجوانى در كنار تحصيل، شبانه كار میكرد. پس از پيروزى انقلاب اسلامی به عضويت سپاه پاسداران درآمد و در اولين مأموريت به كردستان رفت. در دوران جنگ تحميلى چندبار به جبهه رفت و يكبار مجروح شد. سرانجام در بیستم اردیبهشت ماه 1361 در مرحله اول عمليات بيت المقدس(فتح خرمشهر) به شهادت رسيد. خاطره ای کوتاه از این شهید بزرگوار را با هم می خوانیم.



 در شهر شيراز در دوران دفاع مقدس به هنگام تشييع و تدفين شهدا رسم بر اين بود كه علماى برجسته شهر و ائمه جماعات دوشادوش مردم در مراسم شركت میكردند و در پايان مراسم تشييع، مسؤليت تلقين شهدا را برعهده میگرفتند.
از نماينده امام و امام جمعه محترم شيراز شنيدم: پس از عمليات بيت المقدس كه منجر به فتح خرمشهر گرديد عده اى از شهدايى را كه در اين عمليات به شهادت رسيده بودند را به شيراز آوردند. جمعيت زيادى از مردم در اين مراسم تشييع حضور يافته بودند كه در ميان آنها علماى شهر ديده مى شدند.
اجساد مطهر شهدا در ميان حزن و اندوه فراوان مردم بر دستهاى آنان تا «دارالرحمه » شيراز تشييع گرديد و پيكرهاى مطهر شهدا در كنار قبرهايى كه از قبل آماده شده بود، قرار گرفت.
در شيراز رسم بر اين بود كه علماى شهر بخصوص روحانيونى كه از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از ديگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده میگرفتند. حجةالاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر كه امام جماعت مسجد كوشك عباسعلى شيراز بود براى من نقل میكرد: شب قبل كه براى نماز شب برخاستم مسائلى برايم پيش آمد كه دانستم فردا با امرى عجيب مواجه مى شوم.

وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس كردم و فهميدم با صحنه اى غيرطبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز كردم، به محض اينكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم مشاهده كردم جان به بدن اين شهيد مراجعت كرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم كرد، به نحوى كه سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت. در آن لحظه وقتي احساس كردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين آن عزيز حضور يافته است، حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده اين صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم.
پس از اينكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به كسانى كه بالاى قبر ايستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره كردم كه مرا بالا بكشند. وقتى آنها چشمان پر از اشك و حال دگرگون مرا ديدند سراسيمه مرا از قبر بالا كشيدند و از من پرسيدند: چه شده؟ چرا تلقين شهيد را تمام نكرديد؟ در جواب به آنها گفتم: اگر صحنه هايى را كه من ديدم شما هم مى ديديد مثل من نمیتوانستيد تلقين شهيد را ادامه دهيد، و اضافه كردم كسى ديگر برود و تلقين شهيد را بخواند و تمام كند چون من ديگر قادر به ادامه اين كار نيستم.


راوی: غلامعلی رجائی
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان( جلد اول)، غلامعلی رجایی، نشر شاهد، 1389
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده