زندگی نامه فرمانده قرارگاه یکم کربلا، شهید مجید بقایی

 در بهمن ماه سال 1337ه.ش در خانواده ای معتقد و متدین در شهر بهبهان به دنیا آمد . از همان ابتدا با رفتار متینش درخانواده و علاقه اش به مسائل مذهبی و رعایت آنها در سنین 10-12 سالگی رشد فکری و فرهنگی او مشخص ونمایان گردید . از تکبیر در مسجد محل آغاز کرد . و تا آخر عمر از مسیر اسلام و پیروی از روحانیت متعهد خارج نشد . او در رشته ی ریاضی تحصیلات دبیرستان را پایان برد و در رشته مهندسی شیمی اهواز پذیرفته شد . او گفت: « من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعاً بتوانم به این مردم مستضعف خدمت بکنم .و به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجدداً طی کرد و دیپلم رشته طبیبی را اخذ کرد و این بار رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد . در سال 1354 ، فعالیت های او در دانشگاه شکل گرفت و تماس های او تشکیلاتی شد . وی مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین کننده ای را در رهبری مبارزات دانشجویی و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت . و در سالهای 55 و 56 مبارزات ملی مسلمان که به اوج خود نزدیک می شد . او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود .  او قبل از پیروزی انقلاب  اسلامی برای جلوگیری از اقدامات چماق به دستان شاه ، تیمهای گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی کرد .

او نسبت به اصالت حرکت های انقلابی تعصب داشت و در جریان انقلاب ، در همه صحنه ها فعالانه شرکت می کرد و بویژه شناسایی منافقین و خنثی کردن آنها اقدام می کرد .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول کار شد . شهید بقایی درخنثی کردن و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب (که خوزستان راه انداخته بودند) نقش چشمگیری داشت و ضربات شدیدی به این گروه وارد شد . کار نظامی او پس از انقلاب هم ادامه داشت . او در کمیته و شهربانی کار خود را آغاز کرد و اقدامات همه جانبه ای را در جهت به دام انداختن سر سپردگان رژیم پهلوی که در آن زمان متواری بودند انجام داد . ایشان معتقد بودند بعد از پیروزی انقلاب جامعه احتیاج به کارهای فرهنگی دارد . اقدام به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی کرد .

به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت در زمینه تهیه پوستر ، نوارسخنرانی ، فیلم ویدئو ، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک در شهر بهبهان به نمایش گذاشت . او خود طراح و خطاط زبر دستی بود و با خط زیبایش ، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را می نوشت و بر روی در و دیوار شهر نصب می کرد . در خرداد سال 1358جهاد سازندگی تشکیل شد . به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود . پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار محسن رضایی ، فرمانده سابق سپاه ،  به عضویت سپاه پاسداران درآمد . ودر واحد روابط عمومی (تبلیغات و انتشارات) سپاه امیدیه مشغول شد . با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقایقی به عنوان مسئول این دفتر و جهت همکاری با ایشان به اهواز منتقل شد .

اواخر آبان ماه سال 1359 به ایشان ماموریت داده شد برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و درآن موقع در 3 کیلومتری آن مستقر شده بود به شهرستان شوش برود . ابتدا در کنار برادر مرتضی صفار ، سپاه آنجا را سازماندهی کرد و مدتی مسئولیت سپاه شوش به عهده ایشان گذاشته شد . ایشان علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن که در قالب گروههای رزمی کوچک به اجرا در می آمد ، به برادر دقایقی نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته ، گروهان ، و گردان کمک کرد. به تدریج که سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت و اشتیاق فراوان برای درگیری با دشمن لیاقت و شایستگی ایشان را به عنوان فرمانده قرارگاه لشگر فجر برگزیدند.

شهید بقایی در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده قرارگاه در طرح ریزی و هدایت یگانهای عمل کننده جهت آزاد سازی ارتفاعات ابوصلبی خات نقش بسیار موثر و مهمی داشت د رواقع آزاد سازی این محور حساس و با اهمیت با همکاری و هماهنگی و هدایت مناسب این شهید بزرگوار و شهید حسن باقری در فرماندهی قرارگاه نصر محقق شد .

در شناسایی و طراحی عملیات بیت المقدس در کنار شهید حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش به سزایی داشت . در این عملیات او با برنامه ریزی دقیق و هماهنگ توانست نیروهای تحت امر خودرا با همیاری برادران جان بر  کف هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاه نصر و فتح ، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل ، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.

ایشان پس از عملیات رمضان به سمت معاونت شهید باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد .

زندگی پر افتخار این شهید بزرگوار پیوسته قرین با عبادت و زهد و خدا جویی بود . از کودکی با خداجویی مانوس بود و در جلسات قرائت قرآن شرکت می کرد و توجه زیادی به دعا و زیارت ائمه اطهار(ع)داشت و می گفت: « همین مراسم روضه خوانی ما رانگه داشته است .» برای اقامه نماز اهمیت فوق العاده ای قائل بود . که نماز جماعت خوانده شود . در هنگام نماز آنقدر خشوع داشت که دیگر برادران به حالش غبطه می خوردند . علاقه ی زیادی به امام خمینی(ره) و روحانیت داشت . معتقد بود گروه گرایی برای انسان تعصب و عجز فکری می آورد . و می گفت: « شما فقط ببینید که امام خمینی (ره) چه میگوید و از او تبعیت کنید.» و خود سعی میکرد مبارزات سیاسی و مذهبی در مسیر مکتب باشد و با جواز شرعی عمل کند . علاقه ی عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت . و هر جا مشکلی پیش می آمد از آنها دفاع می کرد . با آنها نشست و برخاست میکرد . با آنها غذا می خورد . بارها دیده شده بود در مسیرش بسیجی ها را می دید ، از ماشین پیاده می شد و با آنها مصافحه می کرد . او می گفت یکی از رمز های موفقیت ما قدر دانی از نیروهای مردمی است . شهید بقایی به همراه عده ای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی برای شناسایی منطقه همانجا ماند . به همین علت  دیداری که از امام خمینی داشتند  انجام نگرفت . صبح روز بعد ، به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به سمت محل مورد نظر حرکت کردند . شهید بقایی در طی مسیر در حال خواندن قرآن و حفظ سوره والفجر بودند. او به کمک یکی از دوستانش این سوره ی شریفه را از حفظ می خواند . پس از رسیدن به مقصد همگی پیاده شدند . و به طرف سنگر دیده بان حرکت کردند. ایشان در بین راه به برادران همراه می گوید : « آیا می شود انسان به درجاتی که می خواهند در قرآن فرموده است برسد .» « یاَ اَیَتُهاَ النَفسُ المُطمَئِنهِ اِرجِعیِ الیِ رَبِکَ راضیِهً مَرضیِهً...»

و آیا خداوند توفیق این امر مهم را به انسان می دهد که به آن مرحله عالی نائل شود ؟

هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت .




بسم‌الله الرحمن الرحيم سلام و درود و دعا بر امام و امت امامي كه ما بايد با تلاش و جهاد و ايثار و شهادتمان رهبري و امامت جهانيشان را عينيت بخشيم و جهاني انقلابي و اسلامي بسازيم. انقلاب خونينمان سنگر به سنگر كفر جهاني را عقب نشانده و اين بار با رحمت خدايي «جنگ» مقدمهاي شده براي تشكيل و اتحاد جماهير اسلامي «انشاءالله» و بدانيد كه اين موضع، ايثار مي‌خواهد و خون كه پيامدش نصرالهي است كه پيروزي اسلام در اثر رنج و سعي و كوشش و زجر و ناراحتي و خون دادن است. بله ما هم مي‌جنگيم و تن به هيچ گونه سازشي نمي‌دهيم و با شعار هميشگي يا فتح يا شهادت مي‌جنگيم و بر سياست «نه شرقي نه غربي» سرسختانه پا مي‌فشاريم، چون معتقد به خداييم. برادران خواهران هيچگونه اندوه و حزن به دل راه ندهيد چون ميدان آزمايش است و زمان امتحان و شما برتريد اگر مومن باشيد و از رهبر، عصاره مكتب بيامزيم كه چون كوه استوار در مقابل دشمن و چون كاه در مقابل خدا ايستاده است و ما هم در مصائب بايد همچون كوه باشيم. خدايا معبودم، اي آن كه همه چيزم به توست، اي آن كه نه در كاغذ مي‌گنجي و نه با قلبم وصف مي‌شودي تار و پودم آغشته به گناه است كه فعلا ياراي صحبت ندارم و هر وقت مي‌خواهم زبان بگشايم شرمنده‌ام. با اين وضع رحمي بر من كن. مرا ببخش. مي‌دانم كه بخشنده‌اي و مهربان، بارها فكر كرده‌ام و در نهايت به اين نتيجه رسيده‌ام كه فقط در لباس شهيد و با محتواي شهيد مي‌توانم در دادگاهت حضور يابم به جز اين هرگز، كه شرمنده‌ام و رسوا. خدايا شاكرم از اين كه تا اين حد هدايتم كردي. خدايا اگر قدمي در راهت برداشتم از من بپذير. معبودم مي‌دانم كه چيستي ولي در دل خانواده‌مان صبري وافر بگذار كه مي دانم بدون صبر تحمل چنين مسئله‌اي را ندارند. خدايا ملتمسانه ميگويم و بارها گفته‌ام كه جگر گوشه امت - امام عزيز - خميني كبير را تا ظهور حضرت مهدي (عج) براي امت نگهدار. آمين خدايا بار پرودگارا آن كساني كه حافظ انقلابند حفظ و دشمنان انقلاب را نابود گردان. امين خدايا به خوبي م‌دانم و برايم ملموس است كه بهترين را به سويت مي‌كشي و حجابشان را مي‌دري اين را در خود نمي‌بينم ولي شادي دگرگوني در درونم چنين فيضي را نصيبم كند. خدايا ديگر دعايم سلامتي مجروحين و صبر به معلولين است. و اما خانواده عزيز و پدر و مادر خوبم كه خيلي عذابتان دادم و هميشه به شما مي‌گفتم براي اسلام مي‌خواهم خدمت كنم و شما بنا به علائق مي‌گفتيد كه بالاخره از دست ما مي‌روي و اين را هميشه به شما مي‌گفتم و آخرين بار هم مي‌گويم كه من و ما و شما و همه از كس ديگريم و هر وقت امانت را بخواهد پس مي‌گيرد و كسي را دخل و تصرفي در آن نيست. به هر جهت نمي‌دانم مي‌پذيرد يا نه ولي انشاءالله مي‌پذيريد. و مرا حتما مي‌بخشيد و حتما بر زبان مي‌آوريد كه تو را بخشيدم. خدا به شما صبر بدهد. صبور باشيد كه درجه و مراتب انسان صبور و صابر بسيار بالاست. مادر ، اگر بر كردي فاطمه زهرا (س) به تو مرحبا مي‌گويد و ملائك تو را دلداري مي‌دهند. انشاءالله و اما برادرم حميد! در همين راه كه هستي به جمهوري اسلامي خدمت كن و پايه‌هاي جمهوري را محكم بگردان كه خدا ياري و هدايتتت مي‌كند و اصلا به اين دنيا پست و بي ارزش دل مبند كه فقط اسباب آزمايش است و امتحان. و برادر و خواهرم! شما هم قدر جمهوري اسلامي را بدانيد كه نعمت بزرگي است و كوچكترين كفران نعمت محاكمه دارد. و جدا هميشه به فكر اسلام باشيد. انشاءالله مرا مي‌بخشيد. التماس دعا دارم. و اما دوستان خوبم، برادران و خواهران! از شما كه از من رنجيدگي داريد، مي‌خواهم كه مرا ببخشيد و اگر بدي كرده‌ام از من بگذريد. تذكرم اين است كه امام را رها نكنيد. و از كليه اقوام - آشنايان، دوستان طلب بخشش مي‌كنم و اميدوارم اگر بدي كرده‌ام، ببخشند. حتما برايم دعا كنيد. حتما دعا براي امام و براي من و براي مومنين را فراموش نكنيد. والسلام بنده حقير و ذليل - خدمتكار اسلام اگر بخواهد شوش دانيال - 30/2/60 التماس دعا مجيد بقايي

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده